غزل شمارهٔ ۸۹: یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

نوشته حافظ در دیوان حافظ فصل غزلیات

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت


خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید

تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت


فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند

آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت


امروز که در دستِ توام مرحمتی کن

فردا که شَوَم خاک چه سود اشکِ ندامت


ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق

ما با تو نداریم سخن، خیر و سلامت


درویش مکن ناله ز شمشیرِ اَحِبّا

کاین طایفه از کشته ستانند غرامت


در خرقه زن آتش که خمِ ابرویِ ساقی

بر می‌شکند گوشهٔ محراب امامت


حاشا که من از جور و جفای تو بنالم

بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت


کوته نکند بحث سرِ زلف تو حافظ

پیوسته شد این سلسله تا روزِ قیامت


نظر خود را بنویسید

نظرات