شمارهٔ ۳۸: جز آن که مستی عشقست هیچ مستی نیست

نوشته رودکی در دیوان اشعار رودکی فصل قصاید و قطعات

جز آن که مستی عشقست هیچ مستی نیست

همین بلات بس است، ای به هر بلا خرسند


خیال رزم تو گر در دل عدو گردد

ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند


ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز

ز حکم تست شب و روز را به هم پیوند


به خوشدلی گذران بعد ازین، که باد اجل

درخت عمر بداندیش را ز پا افگند


همیشه تا که بود از زمانه نام و نشان

مدام تا که بود گردش سپهر بلند


به بزم عیش و طرب باد نیک‌خواه تو شاد

حسود جاه تو بادا ز غصه زار و نژند


نظر خود را بنویسید

نظرات