غزل شمارهٔ ۲۸۹: تا دل غم او دارد نتوان غم جان خوردن

نوشته خاقانی در دیوان اشعار خاقانی فصل غزلیات

تا دل غم او دارد نتوان غم جان خوردن

با انده او زشت است اندوه جهان خوردن


گر پای سگ کویش بر دیدهٔ ما آید

زین مرتبه بر دیده تشویر توان خوردن


در عشوهٔ وصل او عمری به کران آرم

گرچه ز خرد نبود زهری به گمان خوردن


آنجا که سنان باشد با کافر مژگانش

خوشتر ز شکر دانم بر سینه سنان خوردن


در راه وفای او شد شیفته خاقانی

هر روز قفای نو از دست زمان خوردن


نظر خود را بنویسید

نظرات