غزل شمارهٔ ۳۱۵: درا تا سیل بنشانم ز دیده

نوشته خاقانی در دیوان اشعار خاقانی فصل غزلیات

درا تا سیل بنشانم ز دیده

گهر در پایت افشانم ز دیده


بیا از گرد ره در دیده بنشین

که گرد راه بنشانم ز دیده


مگر دان سر ز من تا خون چشمم

سوی دل باز گردانم ز دیده


چنان بر دیده بندم نقش رویت

که نقش خلد برخوانم ز دیده


گه از بازوی و ران سازم کنارت

گهی بازوی خون رانم ز دیده


چو آئی سوی خاقانی دم نزع

به دید تو دود جانم ز دیده


نظر خود را بنویسید

نظرات