غزل شماره ۸۳: ای مانده من از جمال تو فرد

نوشته انوری در دیوان انوری فصل غزلیات

ای مانده من از جمالِ تو فرد

هجرانِ تو جفتِ محنتم کرد


چشمی‌ست مرا و صدهزار اشک

جانی‌ست مرا و یک جهان درد


گردونِ کبودپوش کرده‌ست

در هجرِ تو آفتابِ من زرد


در کارِ تو من هنوز گرمم

هان تا نکنی دل از وفا سرد


جفتِ غمم و خوش است آری

اندی که منم ز دردِ تو فرد


با منتِ چون تویی توان ساخت

زهرِ غمِ چون تویی توان خوَرد


نظر خود را بنویسید

نظرات