غزل شماره ۱۲۶: معشوق دل ببرد و همی قصد دین کند

نوشته انوری در دیوان انوری فصل غزلیات

معشوق دل ببرد و همی قصد دین کند

با آشنا و دوست کسی این‌چنین کند


چون در رکاب عهد و وفا می‌رود دلم

بیهوده است جور و جفا چند زین کند


دل پوستین به گازر غم داد و طرفه آنک

روز و شبم هنوز همی پوستین کند


گوید که دامن از تو و عهد تو درکشم

تا عشق من سزای تو در آستین کند


از آسمان تا به زمین منت است اگر

با این و آن حدیث من اندر زمین کند


چیزی دگر همی نشناسم درین جز آنک

باری گمان خلق به یک ره یقین کند


بریخ نوشت نام وفا کانوری چرا

نامم ز بهر مرتبه نقش نگین کند


نظر خود را بنویسید

نظرات