قصیده شماره ۱۵ - در مدح خاقان اعظم کمال‌الدین: ای از رخت فکنده سپر ماه و آفتاب

نوشته انوری در دیوان انوری فصل قصاید

ای از رخت فکنده سپر ماه و آفتاب

طعنه زده جمال تو بر ماه و آفتاب


آنجا که راستیست ندارند در جمال

پیش رخ تو هیچ خطر ماه و آفتاب


بندند گر دهی تو اجازت چو بندگان

در خدمت رخ تو کمر ماه و آفتاب


از موی تو ربوده نشان مشک و غالیه

وز روی تو گرفته اثر ماه و آفتاب


از ماه و آفتاب بهی تو که نیستند

با دو عقیق همچو شکر ماه و آفتاب


در صف نیکوان به مقام مفاخرت

خواهند از رخ تو نظر ماه و آفتاب


باشند با جمال تو حاضر به وقت لهو

در بزم شهریار بشر ماه و آفتاب


خاقان کمال دولت و دین آنکه بر فلک

از سهم او کنند حذر ماه و آفتاب


محمود صفدری که ز لطف و ز عنف او

گیرند بار نفع و ضرر ماه و آفتاب


بر خصم او کشیده سنان چرخ و روزگار

در پیش او گرفته سپر ماه و آفتاب


بفزود عز و دولت او ملک و جاه را

چونان که لون و طعم ثمر ماه و آفتاب


از شخص او نگشته جدا جاه و مفخرت

وز حکم او نکرده گذر ماه و آفتاب


بنموده در ولی و عدو و خلقش آن اثر

کاندر قصب نموده گهر ماه و آفتاب


آفاق را جمال ز جاه و جلال اوست

جاه و جمال اوست مگر ماه و آفتاب


شاها نهند اگر تو اشارت کنی به فخر

بر خاک بارگاه تو سر ماه و آفتاب


تو ماه و آفتابی اگر در جبلت‌اند

محض سخا و عین هنر ماه و آفتاب


بی‌عزم و بی‌لقای تو در سرعت و ضیاء

ننهاده گام و نا زده بر ماه و آفتاب


اندر ظلال موکب میمون عزم تو

دارند شغل و پیشه سفر ماه و آفتاب


بر قمع دشمنان تو هر لحظه می‌کشند

لشکر به جایگاه دگر ماه و آفتاب


از کنج سعد هر شب و هر روز نزد تو

آرند تحفه فتح و ظفر ماه و آفتاب


تا مانده‌اند سخرهٔ فرمان ایزدی

در قبضهٔ قضا و قدر ماه و آفتاب


بادا نگون لوای بقای عدوی تو

چونان که در میان شمر ماه و آفتاب


از روی و رای تست شب و روز بر فلک

دیده بها و یافته فر ماه و آفتاب


از طارم سپهر به چشم مناصحت

در دولت تو کرده نظر ماه و آفتاب


نظر خود را بنویسید

نظرات