قصیده شماره ۱۸۷ - مدح ابوالمفاخر امیر فخرالدین میرآب مرو معروف به آبی: ای قبله کوی خاکی و آبی

نوشته انوری در دیوان انوری فصل قصاید

ای قبلهٔ کوی خاکی و آبی

وی فخر همه قبیلهٔ آبی


ای یافته هرچه جسته از گیتی

جز مثل که این یکی نمی‌یابی


اجرام ز رشک پایهٔ قدرت

پوشیده لباسهای سیمابی


عدل تو ز روی خاصیت کرده

با آتش فتنه سالها آبی


بر چرخ ز بهر اختیاراتت

خورشید همی کند سطر لابی


کرده صف اختران گردون را

درگاه تواند سال محرابی


دارالضربی است کرد و گفت تو

ایمن شده از مجال قلابی


چون خاک به گاه خشم بشکیبی

چون باد به وقت عفو بشتابی


درگاه تو باب اعظم عدلست

مهدی شده نامزد به بوابی


ز آسیب تو از فلک فرو ریزند

انجم چو کبوتران مضرابی


از کار عدوت چون روان گردد

تعلیم توان ستد رسن تابی


از سیم مخالفت سخا ناید

نشنیدستی ز سیم اعرابی


تاریخ تفاخرست تشریفت

هم اسلافی مرا هم اعقابی


زوداکه به دلوشان فرو دادست

این گنبد زود گرد دولابی


ای چشم نیازیان ز جود تو

چون بخت مخالفت به خوش خوابی


گفتم که به شکر آن پدید آیم

رخ کرده جلالت تو عنابی


گفتا ز گرانی رکاب من

زودا که عنان به عجز برتابی


فتح‌البابی بکردم آخر هم

با آنکه تو از ورای این بابی


تا هست ز شصت دور در سرعت

ایام چو تیرهای پرتابی


خصم تو و دور چرخ او بادا

طینت قصبی و طبع مهتابی


چون دانهٔ نار اشک بدخواهت

وز غصه رخش چو چهرهٔ آبی


اسباب بقات ساخته گردون

در جمله نه صنعتی نه اسبابی


نظر خود را بنویسید

نظرات