مقطعات

نوشته انوری در دیوان انوری

مقطعات

شماره ۱ - در تعریف علم و شان آن: دیده جان بوعلی سینا - بود از نور معرفت بینا شماره ۲: انوری چون خدای راه نمود - مصطفی را به نور لوشینا شماره ۳ - موعظه در رفع امل: نزد طبیب عقل مبارک قدم شدم - حال مزاج خویش بگفتم، کما جریٰ شماره ۴ - فی‌الحکمة: نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی - سلیما ابلها لابلکه مرحوما و مسکینا شماره ۵ - حکیم به دنبال ناصرالدین به منصوریه رفت او رابه بزم‌گاه راه ندادند این قطعه را سروده بار خواست: ای خصم تو پست و قدر والا - وی عقل تو پیر و بخت برنا شماره ۶ - در موعظه: هرکه سعی بد کند در حق خلق - همچو سعی خویش بد بیند جزا شماره ۷ - در التماس شراب: ایا صدری که از روی بزرگی - فلک را نیست با قدر تو بالا شماره ۸: سمند فخر دین فاخر ز فخرت مفتخر بادا - کمند قهر هر قاهر ز قهرت مقتصر بادا شماره ۹ - در تهدید: آفتاب سخا حمیدالدین - دور از مجلس تو مرگ فجا شماره ۱۰ - در معذرت صاحب: ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را - وی بر خطا گزیده طریق صواب را شماره ۱۱ - عزل خواجه شهاب را خواهد: ای صدر نایبی به ولایت فرست زود - معزول کن شهابک منحوس دزد را شماره ۱۲ - وقتی انوری را درد پایی عارض گشته و ناصرالدین طاهر به عیادت وی رفته در شکر آن و عذرخواهی این قطعه گفته است: این فلک پیش طالع نیکت - کرده بردار اختر بد را شماره ۱۳ - در شکایت زمانه: خطابی با فلک کردم که از راه جفا کشتی - شهان عالم‌آرای و جوانمردان برمک را شماره ۱۴ - در مذمت فرمان‌برداری از زن: کرا عقل باشد زبر دست شهوت - چرا زیردستی کند هیچ زن را شماره ۱۵ - صاحب را به داشتن دو فرزند به نام محمود و مسعود تهنیت گوید: چون بهاء الدین اعز را شاخ عزت بارور شد - شکر آن نعمت به واجب کرد اله‌العالمین را شماره ۱۶ - در هزل گوید: گفت با خواجه یکی روز ازین خوش مردی - خنک آنکس که زن خوب بمیرد او را شماره ۱۷ - در مدح ملک‌الوزرا بدرالدین طوطی بک‌بن مسعودبن علی: طوطی ای آنکه ز انصاف تو هر نیم‌شبی - بلبل شکر به عیوق کشد زمزمه را شماره ۱۸ - در هجا گوید: می‌نبینی که روزگار چه کرد - به فلک برکشید دونی را شماره ۱۹ - در شکایت گوید: به جای باده نابم تو سرکه دادی ناب - هلاک جان و دل خود بر آن نبود شراب شماره ۲۰ - شراب خواهد: خدایگانا مهمان بنده بوده‌ستند - تنی دو دوش به سه‌یکی و نقل و رود و شراب شماره ۲۱ - ایضا درخواست شراب کند: ایا دقیق نظر مهتری که گاه سخا - توانی ار بچکانی همی از آتش آب شماره ۲۲ - فی‌الهجا: گفته بودی که کاه و جو بدهم - چون ندادی از آن شدم در تاب شماره ۲۳ - در طلب شراب گوید: میر حیدر ایا که خیزد جود - از کف تو چو از شراب طرب شماره ۲۴ - ایضا شراب خواهد: من و نگار من امروز هر دو رگ زده‌ایم - من از حرارت عشق و وی از حرارت تب شماره ۲۵ - مطایبه: دستار خوان بود ز دو گز کم به روستا - در وی نهند ده کدوی تر نه بس عجب شماره ۲۶ - در شکایت زمان و حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی: گرچه در دور تو ای دریادل کان دستگاه - مدتی گرگان شبان بودند و دزدان محتسب شماره ۲۷ - در قناعت و صبر گوید: ای بس که جهان جبه درویش گرفته - از فضله زنبور برو دوخته‌ام جیب شماره ۲۸ - در شکر و قناعت گوید: درین دو روزه توقف که بو که خود نبود - درین مقام فسوس و درین سرای فریب شماره ۲۹ - در مطایبه گوید: زهی نم کرمت در سخا بهارانگیز - چنانکه گشت هوای نیاز ازو محجوب شماره ۳۰ - در تعریف کتاب مقامات قاضی حمیدالدین: هر سخن کان نیست قرآن یا حدیث مصطفی - از مقامات حمیدالدین شد اکنون ترهات شماره ۳۱ - صاحب ناصرالدین را مدح گوید: ای سرافرازی که از یک سعی تو - پای محکم کرد ملک و سر فراخت شماره ۳۲ - در مدح مجدالدین ابوطالب نعمه: گره عهد آسمان سست است - گره کیسه عناصر سخت شماره ۳۳ - در شرح اشتیاق گوید: به خدایی که از میان دو حرف - هفت چرخ و چهار طبع انگیخت شماره ۳۴ - در هجو صفی محمد تاریخی: صفی محمد تاریخی از خدای بترس - به خانه باش و میا تا گهی که خوانندت شماره ۳۵ - در شکایت دنیا: ربع مسکون آدمی را بود، دیو و دد گرفت - کس نمی‌داند که در آفاق انسانی کجاست شماره ۳۶ - در شکایت گوید و توقع تلطف کند: چون برگهای طوبی طبعم به نام تو - یک روی بر ثنا و دگر روی بر دعاست شماره ۳۷ - در مدح گوید: ای سروری که از گل دل قامت قلم - بی‌خدمت دوات تو بسته کمر نخاست شماره ۳۸ - در مدح موئتمن سرخسی: رتبت و تمیکن صدر موئتمن - همچو قدر و همتش بی‌منتهاست شماره ۳۹ - در محمدت صاحب ناصرالدین: قدر می‌خواست تا کار دو عالم - به یکبار از پی سلطان کند راست شماره ۴۰ - فی‌الحکمة: آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی - گفت کین والی شهر ما گدایی بی‌حیاست شماره ۴۱ - در مدح مجدالدین ابوطالب نعمه: آنکه بر سلطان گردون نور رایش غالبست - پادشاه آل یاسین مجد دین بوطالبست شماره ۴۲: به خدایی که در ولایت غیب - عالم السر و الخفیاتست شماره ۴۳ - شراب خواهد: ای کریمی که در عطا دادن - خاک پایت مرا به سر تاجست شماره ۴۴ - در هجا گوید: رای مجدالملک در ترتیب ملک - ژاژ چون تذکیر قاضی ناصحست شماره ۴۵ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی و شکر نعمت او: از خواص سخای مجد کرم - که همه دین و دانش و دادست شماره ۴۶ - بیگاه به حضرت رفت در عذر آن گوید: تو آن فرزانه آزاد مردی - که آزادی ز مادر با تو زادست شماره ۴۷ - در طلب جو این قطعه فرموده: ای بزرگی که دین یزدان را - لقبت صد کمال نو دادست شماره ۴۸: به خدایی که از کمان قضا - تیر تقدیر را روان کردست شماره ۴۹ - شراب خواهد: فریدالدین کاتب دام عزه - مگر چون ده منی سیکیش بردست شماره ۵۰ - در شکایت دوری از بزم مخدوم: شاها بدان خدای که بر دست قدرتش - هفت آسمان چو مهره به دست مشعبدست شماره ۵۱ - در آرزومندی: به خدایی که روز را دامن - با گریبان شب گره کردست شماره ۵۲: به خدایی که با بزرگی او - چرخ با آنچه اندرو خردست شماره ۵۳ - قطعه زیر را به خواجه اسحاق پدر خوانده خود فرستاده: مرا مقصود فرزندان آدم - ز فرزندان صدق خود شمردست شماره ۵۴ - در حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی: آن شد که جهان لاف همی زد که من آنم - کز بوالحسنم راتبه هر روز سه مردست شماره ۵۵ - مطایبه: دوش در خواب من پیمبر را - دیدمش کو ز امت آزردست شماره ۵۶ - از الب ارغون فرش و اسب و زین و خیمه خواسته: ایا خسروی کز پی جاه خویش - فلک را به جاهت نیاز آمدست شماره ۵۷ - اظهار اشتیاق کند: به خدایی که در پرستش خویش - آسمان را رکوع فرمودست شماره ۵۸ - حساد او را به تهمتی منسوب کردند قسمیات در نفی تهمت و ذم شاعری و استغفار گوید: بدان خدای که در جست و جوی قدرت او - مسافران فلک را قدم بفرسودست شماره ۵۹: عاقلا از سر جهان برخیز - که نه معشوقه وفادارست شماره ۶۰ - مطایبه در موفق سبعی: از آن سپس که به تعریض یک دوبارم رفت - که مردمی کن و بخشیده بی‌جگر بفرست شماره ۶۱: به خدایی که در دوازده میل - هفت پیکش همیشه در سفرست شماره ۶۲: گشته‌ام بی‌نظیر تا که ترا - به عنایت به سوی من نظرست شماره ۶۳ - در مدح سلطان اعظم سنجر: دوش خوابی دیده‌ام گو نیک دیدی نیک باد - خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست شماره ۶۴ - در مدح اقضی‌القضاة قاضی حمیدالدین: قطعه صدر اجل قاضی قضاة شرق و غرب - آنکه بر عالم نفاذ او قضای دیگرست شماره ۶۵ - مطایبه: حاجبت رگ ز دست دانستم - از چه معنی از آنکه محرورست شماره ۶۶: تا مشقت ره طاعت نبرد هرگز گفت - که ز آمد شد خدمت عصبم رنجورست شماره ۶۷ - در شکایت و طلب احسان از مخدوم: ای خداوندی کز غایت احسان و سخا - ابر در جنب کفت باطل و دریا زورست شماره ۶۸ - در هجا: شمس را چیزکی است بر گردن - واندرور چیزها نه یک چیزست شماره ۶۹ - در مرثیه: رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل - شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست شماره ۷۰ - در نصیحت: اعتقادی درست دار چنانک - اعتمادت بدان نباشد سست شماره ۷۱ - لغزیست که در طلب خربزه گفته: ای کریمی که در زمین امید - هرچه رست از سحاب جود تو رست شماره ۷۲ - شراب خواهد: ای بزرگی که جود بحر محیط - در کف چون سحاب تو بستست شماره ۷۳: با خرد گفتم که دستور جهان - دست می‌زد گفت چه دستور و دست شماره ۷۴: تو کس خواجه‌ای و هرکه چو تو - کس دیگر کسست همچو خسست شماره ۷۵ - در حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی: بوالحسن ای کسی که در احسان - وعده از رغبت تو مایوسست شماره ۷۶ - لطیفه: ای سروری که کوکبه کبریات را - کمتر جنیبت ابلق ایام سرکشست شماره ۷۷ - در حضرت مخدوم بار خواهد: ای به همت بر آفتابت دست - آسمان با علو قدر تو پست شماره ۷۸: انوری را ز حرص خدمت تو - چون بر آتش بود قدم پیوست شماره ۷۹ - مطایبه: دی گفت به طنز نجم قوال - کای بنده سپهر آبنوست شماره ۸۰ - طلب امداد مهم خود کند: ای بزرگی که در بزرگی و جاه - قدرت از چرخ هفتمین بیشست شماره ۸۱ - در مدح منصور عامر: هر جمال و شرف که دارد ملک - از جمال و جلال اشرافست شماره ۸۲ - ستایش بزم مخدوم کند: این مجلس خواجه جهانست - یا شکل بهشت جاودانست شماره ۸۳: به خدایی که بذل جان او را - پایه اولین احسانست شماره ۸۴ - در قناعت و آزادگی: آلوده منت کسان کم شو - تا یک شبه در وثاق تو نانست شماره ۸۵ - در مدح سعدالدین و کیفیت سقطه و حسب حال خود: ای سعد سپهر دین کجایی - کاثار سعادتت نهانست شماره ۸۶ - در مدح صاحب جمال‌الدین محمد و شکایت از روزگار: کمال دین محمد محمد آنکه برای - جمال حضرت و صدر و وزیر سلطانست شماره ۸۷: بهشت را چه کنی عرضه بر قلندریان - بهشت چیست نشانی ز بود انسانست شماره ۸۸ - حکیم در اواخر عمر از ملازمت دربار سلاطین احتراز می‌نموده، وقتی سلطان غور او را طلبید این قطعه را بدو فرستاد: کلبه‌ای کاندرو به روز و به شب - جای آرام و خورد و خواب منست شماره ۸۹ - ناصرالدین طاهر را درد دندان عارض گشته انوری این قطعه هنگام عیادت او گفته و در هر بیت‌التزام لفظ دندان نموده است: ای به دندان دولت آمده خوش - درد دندانت هیچ بهتر هست شماره ۹۰ - امیر یوسف نام و عده عطایی کرده و وفا ننموده بود در تهدید او گفته است: میر یوسف سخن دراز مکش - وقت می‌بین چگونه کوتاهست شماره ۹۱ - در ندامت و شکایت: با آنکه چند سال بدیدم بتجربت - کز کل خواجگان جهان بوالحسن بهست شماره ۹۲ - در مطایبه: در جهان چندان که گویی بی‌شمار - نیستی و محنت و ادبیر هست شماره ۹۳ - در موعظه و شکایت دهر: با یکی مردک کناس همی گفتم دی - تو چه دانی که ز غبن تو دلم چون خستست شماره ۹۴ - لطیفه: صاحبا ماجرای دشمن تو - که کسش در جهان ندارد دوست شماره ۹۵ - در طلب شراب و گوشت و مزه به طریق لغز گفته: مقلوب لفظ پارس به تصحیف از کفت - دارم طمع که علت با من ز دست کوست شماره ۹۶ - سکنجبین از کسی به طرز لغز خواسته: بفرستم ای امیر به تعجیل شربتی - زان کز قوام و نفع چو لفظ بدیع اوست شماره ۹۷ - در قناعت: به خدایی که معول به همه چیز بدوست - به رسولی که چو ایزد بگذشتی همه اوست شماره ۹۸ - در مدح موئیدالدین مودودشاه: بازآمد آنکه دولت و دین در پناه اوست - دور سپهر بنده درگاه جاه اوست شماره ۹۹: بوطیب آنکه سرد و جفا گفت مر مرا - بگذاشتم که مرد سفیهست و عقربی است شماره ۱۰۰: نیامدست مرا خویشتن دگر مردم - از آن زمان که بدانسته‌ام که مردم چیست شماره ۱۰۱: با فلک دوش به خلوت گله‌ای می‌کردم - که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست شماره ۱۰۲ - مناظره بوته کدو با درخت چنار: نشنیده‌ای که زیر چناری کدو بنی - برجست و بر دوید برو بر به روز بیست شماره ۱۰۳ - در مطایبه: نشوی سرور اندرین گیتی - گرچه در هر فنیت چالاکیست شماره ۱۰۴ - در مذمت اصحاب دیوان: خسروا این چه حلم و خاموشیست - صاحبا این چه عجز و مایوسیست شماره ۱۰۵ - در فضیلت عقل و شرف انسان به خرد: برترین مایه مرد را عقلست - بهرین پایه مرد رد تقویست شماره ۱۰۶ - در شکایت زمانه و مفاخرت خود: عنصری گربه شعر می صله یافت - نه ز ابناء عصر برتری ایست شماره ۱۰۷ - از یکی اکابر رنجیده بود حسب حال خود و نکوهش او گوید: ز مردمان مشمر خویش را به هیات و شکل - که مردمی نه همین هیکل هیولا نیست شماره ۱۰۸ - این قطعه را فتوحی گفت و به انوری بست و مردم بلخ بر حکیم متغیر شدند سوگندنامه در نفی آن گفت: چار شهرست خراسان را در چارطرف - که وسطشان به مسافت کم صد در صد نیست شماره ۱۰۹ - در طلب شراب: ای سروری که چون تو به رادی سحاب نیست - چون رای روشن تو بلند آفتاب نیست شماره ۱۱۰: کیمیایی ترا کنم تعلیم - که در اکسیر و در صناعت نیست شماره ۱۱۱ - در مذمت سواری: تو مرا گر پیاده‌ام منکوه - که مرا از پیادگی گله نیست شماره ۱۱۲: نیست یک تن در همه روی زمین - کو به نوعی از جهان فرسوده نیست شماره ۱۱۳ - در مذمت زن خواستن: به خدایی که بی‌ارادت او - خلق را رنج و شادمانی نیست شماره ۱۱۴ - در مدح بهاء الدین علی: بهاء الدین علی کز چرخ جودش - دمی دریا و کان را خوشدلی نیست شماره ۱۱۵ - در طلب شراب: ای جوانمردی که هرگز چرخ پیر - گام حکم الا به کامت برنداشت شماره ۱۱۶ - مطایبه: هر کرا ریدنی بگیرد سخت - رید بایدش و کارها بگذاشت شماره ۱۱۷ - در مرثیه مودودشاه و بی‌وفایی جهان: جهان ز رفتن مودود شه موئید دین - به ما نمود مزاج و به ما نمود سرشت شماره ۱۱۸: شکلی نهاده‌اند حکیمان روزگار - اعداد آن به رمز بخواهم همی نوشت شماره ۱۱۹ - در بی ثباتی جهان: جریده‌ایست نهاد سیه سپید جهان - که روزگار درو جز قضای بد ننوشت شماره ۱۲۰ - در تاریخ فوت سلطان سنجر: چاشتگه در شهر مرو آن نامور فخر زمان - خسرو روی زمین سنجر ز عالم درگذشت شماره ۱۲۱ - در اشتیاق: به خدایی که از صنایع او - روی هر بوستان منقش گشت شماره ۱۲۲ - مدح زین‌الدین عبدالله را گوید و حضور میزبان را خواهد: ای بزرگی کز آب و خاک چو تو - دست دوران آسمان نسرشت شماره ۱۲۳ - فی‌الحکمة والنصیحة: در حدود ری یکی دیوانه بود - سال و مه کردی به سوی دشت گشت *(منتسب به چند نفر) شماره ۱۲۴ - در مذمت کسی: سراجی ای ز مقیمان حضرت ترمد - رسید نامه تو همچو روضه‌ای ز بهشت شماره ۱۲۵ - در مدح: مکرم مفصل سدیدالدین سپهر سروری - ای کفت باغ امل را بهترین اردیبهشت شماره ۱۲۶: نیز مدح و غزل نخواهم گفت - گرچه طبعم به شعر موی شکافت شماره ۱۲۷ - در شکر: من به الماس طبع تا بزیم - گوهر مدحت تو خواهم سفت شماره ۱۲۸ - در عذر مستی: خسروا گوهر ثنای ترا - جز به الماس عقل نتوان سفت شماره ۱۲۹ - مطایبه در عذر مستی: گفتی اجل شهاب موئید که آن فلان - رفت و نگفت رفتم و این ناصواب رفت شماره ۱۳۰ - ایضاله: ای ز جانم عزیزتر خاکی - گر زمین عطف دامن تو برفت شماره ۱۳۱ - صفی‌الدین موفق هیزمی به انوری وعده کرد و حکیم غلام خود را به طلب آن فرستاد چون به وعده وفا نکرد این قطعه در هجو او گفت: صفی‌الدین موفق را چو بینی - بگویش کانوری خدمت همی گفت شماره ۱۳۲ - در هجو خواجه صلاح نامی: گفتم آن تو نیست خواجه صلاح - گفت چه گفتم آن دو خلقانت شماره ۱۳۳ - در قناعت و شکایت از روزگار: خسروا روزی ز عمرم گر سپهر افزون کند - یا نگیرد بسته مرگم چون مگس را عنکبوت شماره ۱۳۴: ای خواجه، رسیده است بلندیت به جایی - کز اهل سماوات، به گوش تو رسد صوت! شماره ۱۳۵ - در مدح قاضی حمیدالدین: ای به تو مخصوص اعجاز سخن - چون به وترای وتر در معنی قنوت شماره ۱۳۶ - در مدح صاحب ناصرالدین طاهر: صاحبا رای رفیعت که به معیار خرد - هست پیوسته چو میزان فلک حادثه‌سنج شماره ۱۳۷: هزار مدح شکر طعم وصف تو گفتم - کزو نگشت مرا تازه یک صبوح فتوح شماره ۱۳۸ - در شکایت: اندرین عصر هرکه شعر برد - به امید صلت بر ممدوح شماره ۱۳۹ - از کسی یخ خواهد: ای خداوندی که هر کز خدمتت گردن کشید - از ره جنبش فلک در گردنش افکند فخ شماره ۱۴۰ - صاحب ناصرالدین دارو خورده بود او را تهنیت گفته: ای ملک پادشه شده ثابت‌قدم به تو - بر امر و نهی تو قدمش را ثبات باد شماره ۱۴۱ - مخدوم حکیم را در سرای خاص جای داد در شکر آن گوید: ای مقر عز تو از خرمی دارالقرار - دایم از اقبال چون دارالقرار آباد باد شماره ۱۴۲ - در تهنیت دارو خوردن مجدالدین: مجد دین ای جهان جود و کرم - دست جود تو ابر و باران باد شماره ۱۴۳ - ایضا در تهنیت دارو خوردن مجدالدین: ای زمان فرع زندگانی تو - زندگانیت جاودانی باد شماره ۱۴۴ - در مدح ملک نصرةالدین: مبشر آمد و اخبار فتح ختلان داد - نشاط باده کن ای خسرو خراسان شاد شماره ۱۴۵ - در هجا: آن خداوندی که سال و ماه را - تکیه بر اجزای روز و شب نهاد شماره ۱۴۶ - در ذم طمع: مذلت از طمع خیزد همیشه - وجودش در جهان نامنتفع باد شماره ۱۴۷: ای ریاحین ملک تازه به تو - راحت از راح قسم روحت باد شماره ۱۴۸ - عمادالدین پیروزشاه وقتی به خانه حکیم به عیادت آمده بود انوری در شکر آن گفته: ای خداوندی که بنای جهان یعنی خدای - گوهر پاک ترا اصل نکوکاری نهاد شماره ۱۴۹ - در جواب مکتوب عمادالدین پیروزشاه: مثال عالی دستور چون به بنده رسید - قیام کرد و ببوسید و بر دو دیده نهاد شماره ۱۵۰: اگر بخت یاری دهد چون منی را - جنیبت بدو شاه سنجر فرستد شماره ۱۵۱: اگر عالم سراسر ظلم گیرد - نیابد هیچ مظلوم از فلک داد شماره ۱۵۲ - در عذر: تو آن کریمی کز التفات خاطر تو - نیاز تا به ابد در نعیم و ناز افتد شماره ۱۵۳ - در مفارقت دوستی: به خدایی که از شب تیره - روز روشن همی پدید آرد شماره ۱۵۴ - در مذمت خزانه‌دار سلطان گفته و چون با هر گنجی ماریست تعبیر از خزانه‌دار به حیه کرده است: ای شاه جهان حیه صندوق خزانت - از هرچه نه خاص تو شود بانگ برارد شماره ۱۵۵ - در مدح ترکان خاتون: طاعت پادشاه وقت به وقت - هرکه در بندگی بجای آرد شماره ۱۵۶: خدایگانرا از چشم زخم ملک چه باک - چو بخت آتش فتح و سپند می‌آرد شماره ۱۵۷ - شراب خواهد: ای جهانی پر از مکارم تو - انوری در جهان ترا دارد شماره ۱۵۸ - در عذر تقصیر خدمت: اگر در خدمتت تقصیر کردم - مگر لطفت مرا معذور دارد شماره ۱۵۹ - در مدح نظام‌الملک بدرالدولة والدین خاصبک طوطی‌بن مسعود: درخت دولت شاه عجم سر بر فلک دارد - بلی سر بر فلک یازد چو بیخ اندر سمک دارد شماره ۱۶۰ - در شکایت دهر: جور یکسر جهان چنان بگرفت - که همی بوی عدل نتوان برد شماره ۱۶۱ - سید مجدالدین بوطالب نعمه را گوید: ای زتو بنهاده کلاه منی - هر که نیاید کلهش از دو برد شماره ۱۶۲ - کتاب و کلاهی نزد بزرگی داشت در تقاضای آن گوید: به کلاهی بزرگ کرد مرا - آنکه گیتی به چشمشس آمد خرد شماره ۱۶۳ - خواجه شمس انوری را پوستینی وعده کرده و در فرستادن آن تاخیر نموده بود این قطعه در تهدید وی گفته: شمس بی نور و خواجه بی‌اصل - چند از این دفع گرم و وعده سرد شماره ۱۶۴ - در تجدید لقب موئیدالدین مودودشاه: ای برادر نسل آدم را خدی از روی لطف - نامها دادست پیش ازتر و خشک و گرم و سرد شماره ۱۶۵ - در هجا: میر طغرل بمرد و من گفتم - ملک‌الموت کار مردان کرد شماره ۱۶۶: به خدایی که کوه و دریا را - خازن در و لعل رخشان کرد شماره ۱۶۷ - در وعظ: شادمانی گزین و نیک خویی - که زمانه وفا نخواهد کرد شماره ۱۶۸ - در حق سنقر خاص گوید: تابش رای سایه یزدان - منت آفتاب باطل کرد شماره ۱۶۹: به خدایی که آب حکمت او - از دل خاک می‌دماند ورد شماره ۱۷۰: به خدایی که درسپهر بلند - اختر و مهر و مه مرکب کرد شماره ۱۷۱: مرکب من که داده شه بود - جان فدای مراکب شه کرد شماره ۱۷۲ - در مدح پیروز شاه: آنکه او دست و دلت را سبب روزی کرد - درگهت را در پیروزی و بهروزی کرد شماره ۱۷۳ - در نصیحت: در جهان با مردمان دانی که چون باید گذاشت - آن قدر عمری که یابد مردم آزاد مرد شماره ۱۷۴ - شبی در حال مستی از بامی درافتاد این قطعه را گفت: گرچه شب سقطه من هر که دید - پاره‌ای از روز قیامت شمرد شماره ۱۷۵ - در هجو: قلتبانی هم به خواهر هم بزن - نیست پیدا گرچه کس پنهان نکرد شماره ۱۷۶ - مطایبه: جهان گر مضطرب شد گو همی شو - من و می تا جهان آرام گیرد شماره ۱۷۷ - در صفت کسب کمال ومذمت ابناء عصر: هر که به ورزیدن کمال نهد روی - شیوه نقصان ز هیچ روی نورزد شماره ۱۷۸ - در مدح ملک‌الشرق علاء الدین محمد امیر کوه: امیرالجبال آنکه با جاه جودش - نه گردون براند نه دریا ستیزد شماره ۱۷۹ - درشکایت دهر: کی بود کاین سپهر حادثه‌زای - جمله از یکدگر فرو ریزد؟ شماره ۱۸۰: به خدایی که وصف بی چونش - همه اسباب عقل بر هم زد شماره ۱۸۱ - طبیبی را ذم کند: مقبلی آنکه روز و شب ادبار - از سر و ریش او همی ریزد شماره ۱۸۲ - در حکمت و موعظه: روز را رایگان ز دست مده - نیست امکان آنکه باز رسد شماره ۱۸۳ - در هجا: گر اندک صلتی بخشد امیرت - ازو بستان کزو بسیار باشد شماره ۱۸۴: شعر تر و خوب بنده گوید - انعام نصیب غیر باشد شماره ۱۸۵: به خدایی که بی‌شناس مقیم - دردل و دیده آتشم باشد شماره ۱۸۶: غلام توام چون غلامت نباشد - هر آنکس که در نام نام تو باشد شماره ۱۸۷ - در حبس مجدالدین ابوالحسن: مدت عالم به آخر می‌رسد بی‌هیچ شک - طالع عالم نمی‌بینی که چون منحوس شد شماره ۱۸۸: دعاگو اسبکی دارد که هر روز - ز بهر کاه تا شب می‌خروشد شماره ۱۸۹: خداوندا رهی را شاهدی هست - که چرخ از عشق او پروین فروشد شماره ۱۹۰ - در طلب احسان: گفتم چو لطف بار خدایم قبول کرد - جانم ز قهر و غصه ایام رسته شد شماره ۱۹۱ - در طلب کاغذ گوید: ای خداوندی که درمعراج قدر و منزلت - تا به جایی همتت برشد که فکرت بر نشد شماره ۱۹۲ - در علو همت خود گوید: من واین نفس که با قحبه رعنای جهان - چون خسان عشق نبازم نه به سهو و نه بعمد شماره ۱۹۳ - قاضی حمیدالدین از انوری سوئال کند: اوحدالدین که در سؤال و جواب - بدهد داد علم و بستاند شماره ۱۹۴ - انوری در جواب قاضی گوید: افتخار جهان حمیدالدین - که خرد مدح تو همی خواند شماره ۱۹۵ - سلطان سنجر انوری را به مجلس خود خوانده بود در شکر آن گفته: انوری را خدایگان جهان - پیش خود خواند و دست داد و نشاند شماره ۱۹۶ - مدح شهاب‌الدین ابوالفتح کند و اجازه دخول به مجلس او خواهد: ای آنکه لقب تاش ثاقب تو - هر شب ز فلک اهرمن رماند شماره ۱۹۷ - در تقاضای راتبه: خداوندا تو می‌دانی که بنده - نیارد هیچ زحمت تا تواند شماره ۱۹۸ - مدح قاضی حمیدالدین: با جلال تو ای حمیدالدین - رونق ماه و آفتاب نماند شماره ۱۹۹: بسا سخن که مرا بود وان نگفته بماند - ز من نخواست کس آنرا و آن نهفته بماند شماره ۲۰۰ - شکایت از دهر: جفای گنبد گردان به پایه‌ای برسید - کز آن فرازتر اندر ضمیر پایه نماند شماره ۲۰۱ - مطایبه: آن بزرگانی که در خاک خراسان خفته‌اند - این در معنی که خواهم گفت ایشان سفته‌اند شماره ۲۰۲: ایمنی را و تندرستی را - آدمی شکر کرد نتواند شماره ۲۰۳ - در التماس برات انعام گوید که خبر آن بدو رسید و برات نرسیده بود: ای خداوندی که بر درگاه جاهت بنده‌وار - چرخ و انجم سالها اجری و راتب خورده‌اند شماره ۲۰۴ - در عارضه خاتون عصمةالدین رضیةالملوک: گر خداوند عصمةالدین را - عارضه رنجه داشت روزی چند شماره ۲۰۵ - در هجای بخیلی گفته: ممسکی جست مر مرا در بلخ - که همه شهر اندر آن بندند شماره ۲۰۶ - در تقصیر ملاقات یاران به یکدیگر گوید: کهتر و مهتر و وضیع و شریف - همه سرگشته‌اند و رنجورند شماره ۲۰۷ - شراب خواهد: سرورا از می سخاوت تو - عالمی شاد و خرم و مستند شماره ۲۰۸ - لغز: یکی و پنج و سی وز بیست نیمی - وگر قدرت بود فرسنگکی چند شماره ۲۰۹ - در مدیح: صاحبا دین و ملک بی‌تو مباد - کز جهان کار این و آن دارند شماره ۲۱۰: دوستی در سمر کتابی داشت - یک دو صفحه به پیش من برخواند شماره ۲۱۱ - شراب خواهد: پنج قالاشیم در بیغوله‌ای - با حریفی کو رباب خوش زند شماره ۲۱۲: بیخ دو غماز برانداختند - اصل بشد فرع چه تن می‌زند شماره ۲۱۳ - در وصل سرای مجدالدین ابوالحسن: ای نمودار آفتاب بلند - گشته ایمن چو آسان ز گزند شماره ۲۱۴: به خدایی که دست قدرت او - ناوک مجری قدر فکند شماره ۲۱۵ - در تهنیت منصب گوید: احکام دین چو از شرف‌الدین شرف گرفت - آنرا عنایت ازلی تقویت کند شماره ۲۱۶ - در مدح: ای کریمی که رای همت تو - عدم سایلان وجود کند شماره ۲۱۷ - درخواست روشنایی کند: گنبد پیروزه گون بااختران سیم رنگ - هر شبی تا روز وصف بی نوایی من کند شماره ۲۱۸ - ممدوح برای حکیم خلعتی فرستاده در شکر آن گوید: ای خداوندی که از دریای دستت روزگار - آز مفلس را چو کان تا جاودان قارون کند شماره ۲۱۹: دوستی گفت صبر کن ایراک - صبر کار تو خوب و زود کند شماره ۲۲۰ - شکایت از فلک و مدح صاحب: به خدایی که قدر قدرت او - ماه را عاجز محاق کند شماره ۲۲۱ - مخدوم به انوری جفتی موزه بخشید در شکر آن گوید: ای خداوندی که پیش لطف خاک پای تو - آب حیوان از وجود خویش بیزاری کند شماره ۲۲۲ - در هجا: ترا هجا نکند انوری معاذالله - نه او که از شعرا کس ترا هجا نکند شماره ۲۲۳ - در شکایت: کامل العصر نیک نیک بدان - با من این سیف نیک می‌نکند شماره ۲۲۴ - در حبس مجدالذین ابوالحسن عمرانی: بافلک دی نیازمندی گفت - چون منت گر نیازمند کنند شماره ۲۲۵ - طلب ادرار و راتبه از مخدوم برای یک نفر از شاگردان خود کند: ای خداوندی که از روی تفاخر بنده‌وار - نعل اسبت اختران در گوش نه گردون کنند شماره ۲۲۶ - شراب خواهد: ای کریمی که از نوال کفت - کان و دریا همیشه ناله کنند شماره ۲۲۷ - ایضا طلب شراب کند: ای بزرگی که کلک وهمت تو - روی امید را چو لاله کنند شماره ۲۲۸ - در هجا: پس دریده بریده پیشی چند - که ندیمان حضرت شاهند شماره ۲۲۹: خدایگانا آنی که دوستدارانت - ز نور رای تو دانم ستاره رای شوند شماره ۲۳۰ - در تهدید و هجو قاضی هری: به خشک ریش گری در هری ندیدستی - ز هجو روی سیاهی که نوبتی بیند شماره ۲۳۱ - در نکوهش فلک: آسمان آن بخیل بدفعلست - که ازو جز که فعل بد نجهد شماره ۲۳۲: خسروا آب آسمان نشود - که کمال تو نور خور ندهد شماره ۲۳۳ - در مذمت زنان: زن چو میغست و مرد چون ماهست - ماه را تیرگی زمیغ بود شماره ۲۳۴ - در التماس موزه: تویی آن صدر که بر پایه قدرت نرسد - به مثل گر سر خصم تو بر افلاک بود شماره ۲۳۵ - در هجا: چه خیر باشد در خیل و لشکری که درو - نجیب مشرف و عارض فرید لنگ بود شماره ۲۳۶ - در نکوهش روزگار: یک چند روزگار نه از راه مکرمت - بر ما دری ز نعمت گیتی گشاده بود شماره ۲۳۷: کسی را که بد مست باشد، قفا - چنان کن به سیلی که نیلی بود شماره ۲۳۸ - اجازت خواهد: ای شاه ز نقدها که باشد - در کیسه صبح و شام موجود شماره ۲۳۹: هر که زی خویشتن گران آید - به بر دیگران گران نبود شماره ۲۴۰: گفتم ترا مدیح دریغا مدیح من - خود کرده‌ام ندارد باکرد خویش سود شماره ۲۴۱ - در وصف بنا و مدح میر عمید: کرد عالی بنای این مجدود - اختر سعد و طالع مسعود شماره ۲۴۲ - از کسی درخواست پنبه کند: زهی صاحب ملک پرور که گیتی - سخای ترا چرخ یک روزه آید شماره ۲۴۳ - برای درآمدن به خانه اکفی الکفاة بار خواهد: ای خداوندی که از ایام اگر خواهی بیابی - جز نظیر خویش دیگر هرچت از خاطر برآید شماره ۲۴۴ - شراب خواهد: شاهدی دارم ای بزرگ چنانک - چاکرش آفتاب می‌باید شماره ۲۴۵ - حضور دوستی را خواهد: جاییست نشسته چاکر تو - جایی که درو طرب افزاید شماره ۲۴۶ - در تقاضای انعامی که حواله شد و نیافت فرماید: مفتی شرع کرم عاقله ملت جود - آنکه از مادر احرار چنو کم زاید شماره ۲۴۷ - در قضا و قدر: خدای کار چو بر بنده‌ای فرو بندد - به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید شماره ۲۴۸ - حکیم رنجور بود و دوستی او را عیادت نکرد در شکایت و طلب حضور او گوید: ای بدیع‌الزمان بیا و ببین - که ز بدعت جهان چه می‌زاید شماره ۲۴۹ - اذن دخول به مجلس صاحب خواهد: ای خاک درت سرمه شده چشم ولی را - از بسکه کف پای تو بر خاک در آید شماره ۲۵۰ - مخدوم به حکیم جام شرابی بخشیده در شکر آن و طلب شراب گوید: ای به جود و به قدر بر ز فلک - گر سجودت برد فلک شاید شماره ۲۵۱ - در هجو شخصی که به علی مهتاب مشهور بود: طبع مهتاب را دو خاصیت است - که ببندد بدان و بگشاید شماره ۲۵۲ - شراب خواهد: ای بزرگی که رای روشن تو - همه کار صواب فرماید شماره ۲۵۳: بر کار جهان دل منه ایرا که نشاید - کین خوبی و ناخوبی هم دیر نپاید شماره ۲۵۴ - در مرثیه: در مرثیه موئیدالدین - هرکس اثری همی نماید شماره ۲۵۵ - در مفارقت: خدایگانا نزدیک شد که صبح ظفر - زظل گوهر چترت شود سیاه وسفید شماره ۲۵۶: صاحبا سقطه مبارک تو - نه ز آسیب حادثات رسید شماره ۲۵۷ - فی الاشتیاق: به خدایی که دست قدرت او - نیل شب برعزار روز کشید شماره ۲۵۸ - در عذر: بنده گر درهنر عطارد نیست - ای به رامش قوی تر از ناهید شماره ۲۵۹ - در مذمت اهل سوق: روزی پسری با پدر خویش چنین گفت - کان مردک بازاری از آن زرق چه جوید شماره ۲۶۰: اگر انوری خواهد از روزگار - که یک لحظه بی‌زاء زحمت زید شماره ۲۶۱ - اسب پیری را مذمت کند: خسرو از اصطبل معمورت که آن معمور باد - کام‌ور اعمار اسبان شیخ ابوعامر رسید شماره ۲۶۲: ای برادر پند من بشنو اگر خواهی صلاح - در معاش خویش بر قانون من کن یک مدار شماره ۲۶۳ - قبا از بزرگی خواسته: ای برقد تو راست قبای سخا و جود - حرفیست در لباس مرا با تو گوش دار شماره ۲۶۴: با خار قناعت ار بسازی یکبار - از هر قدمی برویدت صد گلزار شماره ۲۶۵ - مطایبه ملکشاه پدر سلطان سنجر با مرد اعرابی: حکایت است به فضل استماع فرمایند - به شرط آنکه نگیرند از این سخن آزار شماره ۲۶۶ - در عذر تقصیر نرفتن پیش ممدوح: گر بنده به خدمتت نیامد - زو منت بی شمار می‌دار شماره ۲۶۷: آ زاده گر کریم نیابد ورا چه عجب - گر زی خسیس طبع گراید به اضطرار شماره ۲۶۸ - از ممدوح التماس کفش به معما کرده است: ای مستفاد لطف تو اقبال آسمان - وی مستعار جود تو آثار روزگار شماره ۲۶۹: من و سه شاعر و شش درزی و چهار دبیر - اسیر و خوار بماندیم در کف دو سوار شماره ۲۷۰: با یکی مزاح و دو خنیاگر و سه تا حریف - دوش نزدیک من آمد آن پسر وقت سحر شماره ۲۷۱: دهر و افلاک و انجم و ارکان - همه شرند اگرنه مایه شر شماره ۲۷۲ - در مدح بدرالدین الغ جاندار بک اینانج بلکا سنقر: خداوندا تو آنی کافرینش - به کلی هست چون دریا و تو در شماره ۲۷۳ - قاضی هری مبتلا به مرض جرب شده و حکیم به عیادت او رفته و او از خانه بیرون نیامده و این قطعه را درهجو او گفته است: قاضی از من نصیحتی بشنو - نه مطول به از طویله در شماره ۲۷۴ - مطایبه با باغبانی که ازو کدوی تر خواسته: بردم به کدوی تر بدو حاجت - انگشت نهاد پیش من بر سر شماره ۲۷۵ - شکایت از روزگار: اندرین دور بی‌کرانه که هست - آخر کار هوشیاران شکر شماره ۲۷۶ - نکته پسندیده: باده خوردن به ساتکینی در - از هنر نیست بلکه هست خطر شماره ۲۷۷ - در طلب شکر و عود: ای هنر از آتش تو بویا همچو عود - وی فلک در خدمتت چون نیشکر بسته کمر شماره ۲۷۸ - در موعظه: هر که تواند که فرشته شود - خیره چرا باشد دیو و ستور شماره ۲۷۹ - مطایبه: هر کس که جگر خورد و به خردی هنر آموخت - در دور قمر گو بنشین خون جگر خور شماره ۲۸۰ - در اشتیاق: به خدایی که از مشیت او - رنج رنجور و شادی مسرور شماره ۲۸۱ - در مرثیه: هرگز گمان مبر که کمال‌الزمان بمرد - کو روح محض بود نه جسم فناپذیر شماره ۲۸۲: اثر خشمش از نوش پدید آرد نیش - نظر لطفش از سیر برون آرد شیر شماره ۲۸۳ - مطایبه: آزرده رفت مانا تاج‌الزمان ز ما - زیرا که وقت رفتن رفتم نگفت نیز شماره ۲۸۴: روزم از روز بهتر است اکنون - از مراعات شمس دین فیروز شماره ۲۸۵: چهار چیز همی خواهم از خدای ترا - بگویم ار تو بگویی که آن چهار چه چیز شماره ۲۸۶ - در هجا: دی از کسان خواجه بکردم یکی سؤال - گفتم به خوان خواجه نشینند چند کس شماره ۲۸۷: صاحبا به هر رهی یک قدری می بفرست - نه از آن می که بود در خور پیمانه وطاس شماره ۲۸۸: خواهی که بهین کار جهان کار تو باشد - زین هردو یکی کار کن از هر چه کنی بس شماره ۲۸۹ - در تقاضا: ای به اقلیم کبریای تو در - آسمان شحنه آفتاب عسس شماره ۲۹۰ - در مدیح: ای خداوندی که کمتر بنده در فرمان تو - آسمان ابلق است و روزگار آبنوس شماره ۲۹۱: سر زلفت به جز دست تو حیفست - لب لعلت به بوس جز تو افسوس شماره ۲۹۲ - در هجو صلاح صالحی: تو در قوادگی ای سرخ کافر - توانی گر کنی تصنیف و تدریس شماره ۲۹۳ - در ذل سوئال: بودن اندر عذاب چون جرجیس - یا شدن در جحیم چون ابلیس شماره ۲۹۴ - در نصیحت نفس: انوری بهر قبول عامه چند از ننگ شعر - راه حکمت رو قبول عامه گو هرگز مباش شماره ۲۹۵: شب سیاه به تاریکی ار نشینم به - که از چراغ لئیمان به من رسد تابش شماره ۲۹۶ - درمرثیه: آن خواجه کز آستین رغبت - دست کرم بزرگوارش شماره ۲۹۷ - مطایبه به محبوب کند: شعرم به همه جهان رسیدست - مانند کبوتران مرعش شماره ۲۹۸: ای کریمی که از سخاوت تو - روید از سنگ خاره مرزنگوش شماره ۲۹۹: دوش دور از تو ای مدبر عقل - نه به تدبیر عقل دوراندیش شماره ۳۰۰: به خدایی که کرد گردون را - کلبه قدرت الهی خویش شماره ۳۰۱ - از نجیب‌الدین کاتب سیاهی خواهد: اگر به رنج ندارد اجل نجیب‌الدین - که هیچ رنج مبادش ز عالم بدکیش شماره ۳۰۲ - امیر شجاعی شاعر در قدح انوری گفته: هر بلایی کز آسمان آید - گرچه بر دیگری قضا باشد شماره ۳۰۳ - حکیم در جواب شجاعی گوید: ای شجاعی کز تو بددل‌تر ندیدم در جهان - تیرت از ترکش برون ناید مگر از بیم خویش شماره ۳۰۴ - در مذمت شعرا: عادت طرح شعر آوردند - قومی از حرص و بخل گنده خویش شماره ۳۰۵ - در عذر بدمستی خویش: ای فلک با کمال تو ناقص - وی جهان بی‌نوال تو درویش شماره ۳۰۶: ای فلک پیش قدر تو ناقص - وی جهان پیش دست تو درویش شماره ۳۰۷ - در منع توزیع با جمال‌الدین مسعود گوید: ای به طالع چو نام خود مسعود - وی به همت چو رای خویش رفیع شماره ۳۰۸ - در شکایت از ممدوح خویش حمیدالدین: دراز گشت حدیث درازدستی ما - سپید گشت به یک ره سپیدکاری برف شماره ۳۰۹ - طلب وظیفه کند: ایا کان مروت صدر والا - مکان مردی و گنج لطائف شماره ۳۱۰ - در مذمت زنان: مار نون نکاح چو بزدت - ای به حری و رادمری طاق شماره ۳۱۱: جامه ازرق همی پوشی و نزدیک تو نه - از حلال کسب تا نان گدایی هیچ فرق شماره ۳۱۲ - عزالدین نامی را ستایش کند: ای بزرگی که شد دل و رایت - حارس ملک دوده سلجوق شماره ۳۱۳ - در مطایبه: هرکه مخلوق را کند خدمت - چون بود حر و فاضل و مرزوق شماره ۳۱۴ - تعریف شراب کند: غذای روح بود باده رحیق‌الحق - که لون او کند از لون دور گل راوق شماره ۳۱۵ - شراب خواهد: ای خواجه مبارک بر بندگان شفیق - فریاد رس که خون رهی ریخت جاثلیق *(منتسب به چند نفر) شماره ۳۱۶ - در هجو: نه نجیب از پی آن شد به فلک بر کورا - همتی بود که آن می‌شد و او بر فتراک شماره ۳۱۷ - در شکایت: ایا رادی که اندر ناف آهو - ز بوی خلق تو خون می‌شود مشک شماره ۳۱۸ - در تمثیل: صاحبا از نیکخواه و بدسگالت یک مثال - دیده‌ام از چرخ دولاب و در آنم نیست شک شماره ۳۱۹ - در شکر: منعمی بر پیر دهقانی گذشت اندر دهی - نان جو می‌خورد و پیشش پاره‌ای بز موی و دوک شماره ۳۲۰ - در تعریف عمارت و مدح صاحب: ای نمودار ارتفاع فلک - ساکنانت مقدسان چو ملک شماره ۳۲۱ - در وصف کوشک و سرای مجدالدین ابوالحسن عمرانی: حبذا کارنامه ارژنگ - ای بهار از تو رشک برده به رنگ شماره ۳۲۲ - قسم بر بی‌گناهی: مرگ از آن به که مرا از تو خجل باید بود - نه کتابی و نه حرفی و نه قیلی و نه قال شماره ۳۲۳ - در مطایبه: گویند که در طوس گه شدت گرما - از خانه به بازار همی شد زنکی لال شماره ۳۲۴ - سخن کمالی را ستاید: شعرهای کمالی آن به سخن - پای طبعش سپرده فرق کمال شماره ۳۲۵ - در مطایبه: تا نشست خواجه در گلشن بود - شاید ار ایمن نباشد از اجل شماره ۳۲۶ - در بیان حال خود: خاطری چون آتشم هست و زبانی همچو آب - فکرتی تیز و ذکایی رام و طبعی بی‌خلل شماره ۳۲۷ - التماس انعام: ای ترا آفتاب حاجب بار - حشمتت را ستارگان در خیل شماره ۳۲۸: تکلف میان دو آزاده مرد - بود ناپسندیده و سخت خام شماره ۳۲۹ - ستایش ملک‌الشعرا ارشدالدین: هیچ دانی ارشدالدین کز کف و طبع تو دوش - من چه شربتهای آب زندگانی خورده‌ام شماره ۳۳۰ - الب ارغو یکی از ممدوحان حکیم را میل کشیدند در آن باب گفته است: شاها بدیده‌ای که دلم را خدای داد - در دیده تو معنی نیکو بدیده‌ام شماره ۳۳۱ - از بزرگی درخواست کاغذ سپید کند: زندگانی مجلس سامی در اقبال تمام - چون ابد بی‌منتها باد و چو دوران بر دوام شماره ۳۳۲ - در نقدی که یکی از امرا در مرثیه سیدابوطالب نعمه بدو کرده بود گوید: به نظم مرثیه‌ای در که چون ز موجب آن - یتیم‌وار تفکر کنم برآشوبم شماره ۳۳۳ - قاضی حمیدالدین در مدح حکیم گفته و بدو فرستاده: اوحدالدین انوری ای من مرید طبع تو - وی هوای عشق و مهر تو مراد طبع من شماره ۳۳۴ - انوری در جواب این قطعه گفته و او را ستوده است: به حمد و ثنا چون کنم رای نظمی - نه دشوار گویم نه آسان فرستم شماره ۳۳۵ - به شخصی تکلف فرماید: امیر زنگی چون بامداد باز آید - نبشته عرض کنم وان کلاه بفرستم شماره ۳۳۶ - از دوستی سیم گرمابه خواهد: دوش در خواب دیو شهوت را - زیور دختری گسستستم شماره ۳۳۷ - در تقاضا: شعری بسان دیبه زربفت بافتم - وانگه به سوی صدر مجیری شتافتم شماره ۳۳۸ - در عذر غیبت از مجلس مخدوم: من بدعهد را چه می‌گویی - هرچه گویی سزای آن هستم شماره ۳۳۹ - فی‌الاشتیاق: به خدایی که عقل کلی را - بر درش سر بر آستان دیدم شماره ۳۴۰: بجز تو در دو گیتی کس ندیدست - کریم ابن‌الکریمی تا به آدم شماره ۳۴۱ - به مجلس صاحب بار خواهد: خداوندا به فر دولت تو - اگر کبک ضعیفم بازگردم شماره ۳۴۲: در آینه چون نگاه کردم - یک موی سفید خود بدیدم شماره ۳۴۳ - در اشتیاق دوستی و طلب مکاتبات ازو: ز روزگار به یک نامه تو خرسندم - که در دعا همه آن خواهم از خداوندم شماره ۳۴۴ - در شکایت: نرسد گرد سر فراز همی - خواجه در خدمت تو دستارم شماره ۳۴۵ - در حسب حال و وارستگی خویش: امید و بیم دهد خلق را مسخر خویش - بدین دو خویشتن از خلق بازپس دارم شماره ۳۴۶ - در طلب صاحب: اگر بیایی و من بنده را دهی تشریف - نه درخور تو ولیکن خرابه‌ای دارم شماره ۳۴۷ - شکوه از روزگار: خدایگانا سالی مقیم بنشستم - به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم شماره ۳۴۸ - در مدح تاج الدین ابوالمعالی محمد المستوفی گوید و عرق نسترن خواهد: ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا - چرا چنین ز نسیم صبات بی‌خبرم شماره ۳۴۹ - در بیان هنرهای خود و جهل ابناء عصر: گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی - ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم شماره ۳۵۰ - در مطایبه: عقل صد مسهل به طبعم بیش دارد - تا چنین در نظم و نثرش کرد نرم شماره ۳۵۱ - کیسه‌ای به حکیم وعده کرده‌اند آن را با کاردی طلب می‌کند: ای کمال زمان بیا و ببین - که ز عشقت چگونه می‌سوزم شماره ۳۵۲ - در شکایت: بزرگوارا دانی کز آفت نقرس - ز هرچه ترشی من بنده می‌بپرهیزم شماره ۳۵۳ - نکته موزون: جایی که من نشینم بیکار کی نشینم - یا خطکی نویسم یا بیتکی تراشم شماره ۳۵۴ - در شکر تشریف: خدایگان وزیران و پادشاه صدور - که با نفاذ تو هست از قضا فراموشم شماره ۳۵۵ - وله ایضا: راحت چگونه یابم فضلست مانعم - قصه چگونه خوانم عقلست وازعم شماره ۳۵۶: مکوش تا بتوانی به جنگ و صلح گزین - که جنگ و صلح برد ره به سوی شادی و غم شماره ۳۵۷: شود زیادت شادی و غم شود نقصان - چو شکر و صبر کنی در میان شادی و غم شماره ۳۵۸: ای از برادر و پدر افزون دوبار صد - وز تیر آسمان بتازی چهار کم شماره ۳۵۹ - در افلاس و رنجوری خود: به خدایی که زنده و باقیست - که من امروز طالب مرگم شماره ۳۶۰ - در عذر: ای همه سیرت تو هنگ و ثبات - چه کنم بی‌ثبات و بی‌هنگم شماره ۳۶۱: لنگ خواهی مرا روا باشد - دل از این من چگونه تنگ کنم شماره ۳۶۲ - التماس کفش کند: فخر دین یک التماسست از توام - روزها شد تا همی پنهان کنم شماره ۳۶۳ - در حسب حال: از سخنهای عذب شکر طعم - در دهان زمانه نوش منم شماره ۳۶۴ - در نصیحت: غم به تکلف به سر من مبار - زانکه به سعی تو تن آسان شوم شماره ۳۶۵ - در اشتیاق: به خدایی که در موجودات - جز به امرش نمی‌شود منظوم شماره ۳۶۶ - در عزلت و قناعت و جواب سائلی که از حکیم قصه شعر گفتنش پرسید گوید: دی مرا عاشقکی گفت غزل می‌گویی - گفتم از مدح و هجا دست بیفشاندم هم شماره ۳۶۷: کارها را طلب مکن غایت - تا نمانی ز کار دل محروم شماره ۳۶۸: به خدایی که قائمست به ذات - نه چو ما بلکه قایم و قیوم شماره ۳۶۹ - در ریاضت خاطر: چون من به ره سخن فراز آیم - خواهم که قصیده‌ای بیارایم شماره ۳۷۰ - مذمت ممدوحی که وعده صله بدو داده و وفا نکرده: کردگارا مشته رندی ده جهان را خوش تراش - تا که از قومی که هم ایشان و هم ما تیشه‌ایم شماره ۳۷۱ - در مدح: ای غلامت چو شاد بخت فلک - ما غلامان خاص و عام توایم شماره ۳۷۲ - در اشتیاق: خداوندا همی خواهم که از دل - ترا تا عمر باشد من ستایم شماره ۳۷۳ - از زبان پسران میرداد که یکی طوطی به یک ملقب به ناصرالدین و دیگر عضدالدین است گفته و آنها را ستایش کرده است: گیتی به سر سنان گشادیم - پس از سر تازیانه دادیم شماره ۳۷۴ - در تمثیل: خصم تو و قاعده ملک تو - آن شده از بدو جهان مستقیم شماره ۳۷۵ - معما: علم آصف گنج قارون صبر ایوب رسول - یاد کرد اندر کتاب این هر سه لقمان حکیم شماره ۳۷۶ - شراب خواهد: ای ز نور شرابخانه تو - روی آفاق همچو دست کلیم شماره ۳۷۷ - لغز به اسم سلطان سنجر و بیان آنکه عدد نام سنجر با پیغمبران مرسل یکیست: ای خردمند اگر گوش سوی من داری - قطعه‌ای بر تو بخوانم که عجب مانی از آن شماره ۳۷۸ - در طلب عفو: بزرگا گر خطایی کرده آمد - مگیر از من اگر باشد بزرگ آن شماره ۳۷۹ - مطایبه: چو غزنینی به محشر زنده گردد - بسنجد طاعتش ایزد به میزان شماره ۳۸۰ - در اظهار نیک‌نفسی خود گفته است: من توانم که نگویم بد کس در همه عمر - نتوانم که نگویند مرا بد دگران شماره ۳۸۱ - در غیبت پیروزشاه از بلخ و تهنیت قدوم او: احمد مرسل ز خاک مکه چون هجرت گزید - مدتی آن خطه بود انگشت نومیدی گزان شماره ۳۸۲ - در شکایت اهل زمان: روبهی می‌دوید از غم جان - روبه دیگرش بدید چنان شماره ۳۸۳ - نصیحت: کم عیالی سعادتیست که مرد - نرود جز برای خویش بدان شماره ۳۸۴: روی بخت خواجه خرم همچو گل - باد تا هر سال گل آرد جهان شماره ۳۸۵ - در مرثیه: ای جهانت به مهر دل جویان - آسمان هم در این هوس پویان شماره ۳۸۶ - در قناعت: ما را برون ز حکمت یونانیان چو هست - تقلید مکیان و قیاسات کوفیان شماره ۳۸۷ - در طلب شراب: خواجه اسفندیار می‌دانی - که به رنجم ز چرخ رویین تن شماره ۳۸۸ - طلب پنبه و روغن کند: ایا خورشید و مه در پیش رایت تیره و تاری - به روز و شب گهی خورشید و ماهم ثقبه روزن شماره ۳۸۹ - نکته موزون: نشاید بهر آداب ندیمی - دگر بر جان و دل محنت نهادن شماره ۳۹۰ - در علو همت و کمال نفس خود: سگ خشم و خر شهوت که زبون‌گیری نیست - تیز دندان‌تر از این هر دو در این خاک کهن شماره ۳۹۱ - پیراهن کتان سنبلی از فریدالدین کاتب خواهد: ای پایه دانش از دلت عالی - وی دیده بخشش از کفت روشن شماره ۳۹۲ - در شکایت: من از تاثیر این گردنده گردون - بر این ساکن نیم یک لحظه ساکن شماره ۳۹۳ - از بزرگی مسحی و رانین خواهد: حسام دولت و دین ای خدای داده ترا - جمال احمد و جود علی و نام حسین شماره ۳۹۴ - در مدح: ای جوان بخت پیر ملت و ملک - صدر دنیا امین دولت و دین شماره ۳۹۵ - در مذمت دشمنان صاحب: چهار چیز ز ارکان بارگاه تو باد - مخالف تو کزو هست عیش تو شیرین شماره ۳۹۶ - فی اقتراح الذهب: ای فلک قدری که در انگشت قدر و همتت - از شرف مهر فلک زیبد همی مهر نگین شماره ۳۹۷ - زین‌الدین عبدالله از استر افتاده و حکیم به عیادت او نرفته بود این قطعه در عذر تقصیر خویش گفته: ای بزرگی که از شمایل و قدر - ملک را زینتی و دین را زین شماره ۳۹۸ - در مذمت افلاک: ای پسر تا به فلک ظن سخاوت نبری - کانچه بدهد به یسارت بستاند به یمین شماره ۳۹۹ - در مدح سلطان ملکشاه ثانی: شادباش ای خسرو عادل عماد دین و داد - دیر زی ای ناصر جاه امیرالموئمنین شماره ۴۰۰ - در مدیح: به خدایی که ذات لم یزلش - باشد از سر بندگان آگاه شماره ۴۰۱: ز ابتدا کاندر آمدی به عمل - بیش از این بود بارنامه و جاه شماره ۴۰۲: پارگکی کاه و نبیذم فرست - رنج دل شاعر سلطان بکاه شماره ۴۰۳ - در جواب مکتوب دوستی: هست در دیده من خوب‌تر از روی سپید - روی حرفی که به نوک قلمت گشته سیاه شماره ۴۰۴ - در قناعت و خویشتن‌داری: ای به دریای عقل کرده شناه - وز بد و نیک این جهان آگاه شماره ۴۰۵ - مطایبه: چند مهتاب بر تو پیماید - این و آن در بهای روی چو ماه شماره ۴۰۶ - در مذمت شاعری: شعر دور از تو حیض مردانست - بعد پنجاه اگر نبندد به شماره ۴۰۷ - سلطان سنجر را گوید: ای جهان را عدل تو آراسته - باغ ملک از خنجرت پیراسته شماره ۴۰۸ - در ذم فتوحی شاعر: ای بر در بامداد پندار - فارغ چو همه خران نشسته شماره ۴۰۹ - شراب خواسته: یک دو منک می سه تن به چار جوانب - پنج قدح شش زمان بخورده و خفته شماره ۴۱۰: وزیر ملک‌پرور صدر دنیی - زهی احسان تو دنیی گرفته شماره ۴۱۱ - حضور دوستی خواهد: ای زمین را ز بهر خدمت تو - آسمان بارها ثنا گفته شماره ۴۱۲ - شراب خواهد: بار خدایا به فضل بنده خود را - گر بتوانی فرست پاره باده شماره ۴۱۳ - در طلب شراب: چاکر ز روی عجز سؤالی همی کند - از روی مهتری سخنم را جواب ده شماره ۴۱۴: شب تاریک و باد سرد و ابر تند و بارنده - غلاما خیز و آتش کن که هیزم داری افکنده شماره ۴۱۵ - در مرثیه مجدالدین ابوالحسن عمرانی: هیچ می‌دانی که در گیتی ز مرگ بوالحسن - چرخ جز قحط کرم دیگر چه دارد فائده شماره ۴۱۶ - در مدح پادشاه زمان: ای خدایت به پادشاهی خلق - از ازل تا ابد پسندیده شماره ۴۱۷ - در طلب هیزم: ای ز دست تجاسر خادم - شربهای ملال نوشیده شماره ۴۱۸: به نزدیک خواجه بدم چند روز - بلا نفع دنیا و لا آخره شماره ۴۱۹ - طلب قبا از مخدوم کند: شهاب دولت و دین ای کسی که هست مدام - نیاز راز تو عید و سؤال را روزه شماره ۴۲۰ - در حسب حال خویش گوید: تو با من نسازی که از صحبت من - ملامت فزاید شما را و تاسه شماره ۴۲۱ - در طلب سرکه و آبکامه: ای حکم ترا قضای یزدان - داده چو قدر گشادنامه شماره ۴۲۲ - در تهنیت تشریف: تو آن سپهر اثر صاحبی که پیک قدر - به نیک و بد ز بساط تو می‌برد نامه شماره ۴۲۳ - معما در مدح رشیدالدین: خرد دوش از من بپرسید و گفتا - که ای پیش نطق تو منطق فسانه شماره ۴۲۴ - شراب خواهد: ای بر سر سروران یگانه - بحر کرم تو بی‌کرانه شماره ۴۲۵ - لطیفه: مرا دی یاسمن پیغام دادست - به تو ای صاحب و صدر یگانه شماره ۴۲۶ - از کریم‌الدین شراب خواهد: منم امروز و شاهدی زیبا - مونس ما کتاب و افزون نه شماره ۴۲۷ - در نصیحت نفس خود: انوری شعر و حرص دانی چیست - این یکی طفل و آن دگر دایه شماره ۴۲۸ - از لالابک تقاضایی کند: ای جهان را دفین به دست تو در - چون معادن هزار سرمایه شماره ۴۲۹ - شراب خواهد: ای رخ و فرزین نهاده چرخ را در حل و عقد - جز تو کس را اطلاعی نیست بر اسرار او شماره ۴۳۰ - در طلب حضور دوستی گوید: ندارد مجلس ما بی‌تو نوری - اگرچه نیست مجلس درخور تو شماره ۴۳۱ - در مدح و تهنیت: ای جهان را موسم آزادگی ایام تو - بنده کرده یک جهان آزاد را انعام تو شماره ۴۳۲ - شراب خواهد: ای مقصد کشور چهارم - در نیک و بد آستانه تو شماره ۴۳۳ - در طلب جو: ای ز قدر تو آسمان در گو - آفتاب از تو در خجالت ضو شماره ۴۳۴ - قطعه زیر از حکیم شجاعی است که به انوری نوشته است: ای انوری تویی که به فضل و هنر سزند - احرار روزگار و افاضل ترا رهی شماره ۴۳۵ - انوری در جواب شجاع‌الدین خالد بلخی گفته و عذر تقصیر خواسته است: شجاعی ای خط و شعر تو دام و دانه عقل - هزار مرغ چو من صید دام و دانه تو شماره ۴۳۶ - ستایش سرای مجدالدین ابوالحسن عمرانی: این همایون در فرخنده‌سرای - تا ابد باد در اقبال به پای شماره ۴۳۷ - بزرگی به خانه انوری رفت در تهنیت قدوم او گوید: مرحبا مرحبا درآی درآی - اثر خیر اثیر دین خدای شماره ۴۳۸: ای آنکه جویبار جهان از نهال جود - خالیست تا تو سرو سعادت برسته‌ای شماره ۴۳۹: چنان زندگانی کن ای نیک‌رای - به وقتی که اقبال دادت خدای شماره ۴۴۰: بر آفتاب حوادث بسوزم اولیتر - که به هر سایه بود بر سرم سپاس همای شماره ۴۴۱ - در قناعت: یارب بده مرا به دل نعمتی که بود - خرسندی حقیقت و پاکیزه توشه‌ای شماره ۴۴۲: سرخس از جور بی‌آبی و آبی - دریغا روی دارد در خرابی شماره ۴۴۳ - غرض از این لغز ریواس است: آن چیست کز آن طبق همی تابد - چون عاج به زیر شعر عنابی شماره ۴۴۴ - در هجو کسی گفته: نکنم خواجه را به شعر هجا - لیک برخوانم آیتی ز نبی شماره ۴۴۵: شها چون پیل و فرزین شه پرستم - نه چون اسبست کارم رخ‌پرستی شماره ۴۴۶ - در هجو قاضی ناصح: آنکه سایه‌اش کس ندید از غایت ستر و صلاح - باصلاح صالحی شد آفتاب از واضحی شماره ۴۴۷ - در وصف بزرگی و کرم صاحب ترمد: دی ز من پرسید معروفی ز معروفان بلخ - از شما پوشیده چون دارم عزیز شادخی شماره ۴۴۸ - در مدح عصمةالدین: خداوند من عصمةالدین همیشه - بجز ساکن ستر عصمت مبادی شماره ۴۴۹ - در مدح امیر فخرالدین ابوالمفاخر آبی: ای به تدبیر قطب آن گردون - که ز تقدیر ساختست جدی شماره ۴۵۰: مرا سعد دین داد پیراهنی - که از دیدنش دیده حیران شدی شماره ۴۵۱ - در نصیحت و موعظه: عادت کن از جهان سه خصلت را - ای خواجه وقت مستی و هشیاری شماره ۴۵۲: به خدایی که ذات بی‌چونش - از همه عیبها بریست بری شماره ۴۵۳ - روزی بدمستی کرده بود در عذر آن گوید: خداوند که داند خواست عذر لطف دوشینت - چه سازم وز که خواهم یارب امروز اندرین یاری شماره ۴۵۴ - فی‌الموعظة: چهار چیزست آیین مردم هنری - که مردم هنری زین چهار نیست بری شماره ۴۵۵ - در مدیح: آنی که گر بخواهی از اقبال و سروری - تری ز آب و خشکی از آتش برون بری شماره ۴۵۶ - در شکایت و تقاضای الطاف صاحب: ای صاحبی که صدر وزارت ز جاه تو - با اوج آفتاب زند لاف برتری شماره ۴۵۷ - در عذر قی کردن در مجلس شراب گفته: ای برادر گر مزاج از فضله خالی آمدی - آدمی پس یا ملک یا دیو بودی یا پری شماره ۴۵۸ - در تقاضا: خداوندا همی دانم که چیزی نیست در دستت - گرم چیزی ندادستی بدین تقصیر معذوری شماره ۴۵۹ - در مذمت کسی گفته: ز جنس مردمان مشمار خود را - گرت یزدان زری دادست و زوری شماره ۴۶۰ - حسب حال: کسی که مدت سی سال شعر باطل گفت - خدای بر همه کامیش داد پیروزی شماره ۴۶۱ - در مدح فیروزشاه: ای رفته به فرخی و فیروزی - باز آمده در ضمان بهروزی شماره ۴۶۲ - در هجا: خون خواجه کعبه است و نان او بیت‌الحرام - نیک بنگر تا به کعبه جز به رنج تن رسی شماره ۴۶۳: نه تو آنی که دی دل تو نبود - در جهان جز به انوری راضی شماره ۴۶۴ - در تهنیت: ای خداوندی که بر روی زمین فرمان تو - چون قضای آسمان شد نافذ فی کل شیی شماره ۴۶۵: صبر کن تا زمانه خو نشوی - پیشه کن گاه گاه نیکیکی شماره ۴۶۶: ای سر از کبر بر فلک برده - گشته گردان چو انجم فلکی شماره ۴۶۷ - شراب خواهد: ای کریمی که جرم هفت اختر - هست با عرض لطف تو پیکی شماره ۴۶۸ - در تقاضا: خداوندا حریفان آمدستند - که تا با من کنند امشب عدیلی شماره ۴۶۹ - در ناخن گرفتن صاحب: سحرگاهی به نزد خواجه رفتم - که بفزاید مرا جاهی و مالی شماره ۴۷۰ - قسمت در توبه و انابه: به خدایی که بازگشت بدوست - که مرا بازگشت نیست به می شماره ۴۷۱ - شکایت از زمانه: گر نیستی زمانه به جنگ و نبرد خلق - پیوسته با زمانه کجا در نبردمی شماره ۴۷۲ - در هجو سیف‌الدین نامی گفته: تو ای سیف زنگ اجل چون نگیری - که الحق به انصاف درخورد آنی شماره ۴۷۳ - نصیحت: چون ترا روزگار داد به داد - تو چرا داد خویش نستانی شماره ۴۷۴ - معما: ای رای ملک شه معظم - مه‌پرور سال‌بخش ثانی شماره ۴۷۵ - در حسب حال: گویند که چیست حاصل تو - ای بی‌حاصل ز زندگانی شماره ۴۷۶ - در موعظه: ای خواجه مکن تا بتوانی طلب علم - کاندر طلب راتب هر روز بمانی شماره ۴۷۷ - این قطعه در شکایت از ملکشاه و نظام‌الملک گفت و متغیر شدند و فتوحی آنرا جواب گفت: کار کار ملک و دوران دوران وزیر - این ز آصف بدل و آن ز سلیمان ثانی شماره ۴۷۸ - فتوحی شاعر بفرموده شاه و وزیر جواب حکیم را گفت: انوری ای سخن تو به سخا ارزانی - گر به جانت بخرند اهل سخن ارزانی شماره ۴۷۹ - در موعظه: پیشی ز هنر طلب نه از مال - اکنون باری که می‌توانی شماره ۴۸۰: هر آنگه که چون من نیایم نخوانی - چنان باشد ایدون که آیم برانی شماره ۴۸۱ - ایضا در هجا: گمان مبر که ز بی‌عیبی عمادست آن - که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی شماره ۴۸۲ - در شکایت: مرا پیام فرستی همی که پرسش تو - چو چشم دارم بر من سلام چون نکنی شماره ۴۸۳ - مطایبه: دوش مهمان خواجه‌ای بودم - اینت نامردمی و اینت سگی شماره ۴۸۴ - در شکایت: تو وزیری و منت مدحت گوی - دست من بی‌عطا روا بینی شماره ۴۸۵ - صاحب به حکیم اسبی وعده کرد در تقاضای آن این قطعه را گفته: زهی نفاذ تو در سر کارهای ممالک - گرفته نسبت اسرار حکمهای الهی شماره ۴۸۶ - مدح سدید فقیهی: جهان را دلم گفت لطفی کن آخر - دلت سیر ناید ز چندین سفیهی شماره ۴۸۷ - در ستایش سخن خود: بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن - چنانکه باز ندانم کنون زردف روی شماره ۴۸۸ - در حکمت و موعظه: صفه‌ای را نقش می‌کردند نقاشان چین - بشنو این معنی کزاین خوشتر حدیثی نشنوی شماره ۴۸۹ - در قناعت و خویشتن‌داری: مرا دوستی گفت آخر کجایی - چرا بیشتر نزد ما می‌نیایی شماره ۴۹۰ - در هجا: در کف خشم و شهوت و خور و خواب - این چنین عاجز و زبون که تویی شماره ۴۹۱ - نصیحت: تو اگر شعر نگویی چه کنی خواجه حکیم - بی‌وسیلت نتوانی که بدرها پویی