شماره ۴۳۳ - در طلب جو: ای ز قدر تو آسمان در گو - آفتاب از تو در خجالت ضو

نوشته انوری در دیوان انوری فصل مقطعات

ای ز قدر تو آسمان در گو

آفتاب از تو در خجالت ضو


قدر و رای تو از ورای سپهر

آفتابی و آسمانی نو


دل و دست تو گاه فیض و سخا

برده از ابر و آفتاب گرو


بنده را صاحب استری دادست

استری ماه نعل و گردون دو


خلقت آسیاء کی دارد

صفت آسیای او بشنو


سنگ زیرین او همیشه روان

گو در او آب و باد هیچ مرو


ناو او از درون و او معکوس

دلو او از برون و او در گو


آسیابی چنین و باری نه

بی‌شبانروز آسیابان رو


انوری این همه مزیح ز چیست

چند ازین ترهات شو هاشو


خود به یک ره بگو که بی‌کارست

آس دندانش ز آس کردن جو


تا ترا جود صدر دولت و دین

برهاند ز انتظار درو


او تواند که کشت همت او

هیچ بی‌ارتفاع نیست برو


نظر خود را بنویسید

نظرات