غزل شماره ۱۰۱: هم ز وصف لبت زبان خجلست

نوشته اوحدی در دیوان اشعار اوحدی فصل غزلیات

هم ز وصف لبت زبان خجلست

هم ز زلف تو مشک و بان خجلست


تا دهان و رخ ترا دیدند

غنچه دل تنگ و ارغوان خجلست


دل به جان از رخ تو بویی خواست

سالها رفت و همچنان خجلست


دیده را با رخ تو کاری رفت

دل بیچاره در میان خجلست


عذر مهمانم، ای صبا، تو بخواه

که تو دانی که: میزبان خجلست


ای قلم، شرح حال من بنویس

که ز بی خدمتی زبان خجلست


اوحدی کی به پیشگاه رسد؟

آنکه از خاک آستان خجلست


نظر خود را بنویسید

نظرات