غزل شماره ۱۲۱: دلبرا چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟

نوشته اوحدی در دیوان اشعار اوحدی فصل غزلیات

دلبرا چندین عتاب و جنگ و خشم و ناز چیست؟

از من مهجور سرگردان چه دیدی؟ باز چیست؟


ما خود از خواری و مسکینی بخاک افتاده‌ایم

باز دیگر بر سر ما این کلوخ انداز چیست؟


اولم آرام دل بودی و آخر خصم جان

من نمی‌دانم که: این انجام و این آغاز چیست؟


چون کسی هرگز ندید از خوان وصلت جز جگر

بر سر کوی تو این هم کاسه و انباز چیست؟


گرنه دیگر دشمنان ما به دامت می‌کشند

همچو مرغانت چنین از پیش ما پرواز چیست؟


بعد از آن بیداد و جور و سرکشی، یارب، مرا

بر تو چندین دوستی و اشتیاق و آز چیست؟


کار ما سوز دلست و کار تو ساز جمال

خود نمی‌گویی که: چندین سوز و چندان ساز چیست؟


ای که گفتی: ذوق دل پرداز مسکینان خوشست

قصهٔ من با رخش بیرون ز دل‌پرداز چیست؟


اوحدی، گر حال دل پوشیده‌ای از خلق شهر

بر سر هر کوچه این آوازه و آواز چیست؟


نظر خود را بنویسید

نظرات