غزل شماره ۱۳۶: گو: هر که در جهان به تماشا روید و گشت

نوشته اوحدی در دیوان اشعار اوحدی فصل غزلیات

گو: هر که در جهان به تماشا روید و گشت

ما را بس این قدر که: به ما دوست بر گذشت


تا او ز نقش چهرهٔ خود پرده بر گرفت

ما نقش دیگران ز ورق کرده‌ایم گشت


وقتی ز خلق راز دل خود نهفتمی

اکنون نمی‌توان، که ز بام او فتاد تشت


انصاف داد عقل که: در بوستان حسن

دست زمانه بهتر ازین شاخ گل نکشت


با دوست هر کجا که نشینی تفرجست

خواهی میان گلشن و خواهی کنار دشت


روزی شنیدمی به تکلف حدیث خلق

عشق آمد، آن حدیث به یک باره در نوشت


آسان بود به سوی کسان رفتن، اوحدی

اندیشه کن که: گم نشوی وقت بازگشت


نظر خود را بنویسید

نظرات