غزل شماره ۲۶۴: کسی که چشمه چشمش چنین ز گریه بجوشد

نوشته اوحدی در دیوان اشعار اوحدی فصل غزلیات

کسی که چشمهٔ چشمش چنین ز گریه بجوشد

چگونه راز دل خود ز چشم خلق بپوشد؟


دلی که این همه آتش درو زنند بنالد

تنی که این همه گرمی درو کنند بخوشد


حدیث ماه رخش آن چنان که هست نگویم

مرا مجال نماند، ز مشتری، که بجوشد


به کوشش از متصور شود وصال رخ تو

به دوستی، که پشیمان شود کسی که نکوشد


ستمگرا، ز غمت گر دلم خروش برآرد

عجب مدار، که سنگ از چنین غمی بخروشد


ترا به دل ز که جویم؟ گرت به ترک بگویم

بدان درم چه ستاند؟ کسی که جان بفروشد


مرا نصیحت بسیار می‌کنند، ولیکن

چه سود پند رفیقان؟ چو اوحدی ننیوشد


نظر خود را بنویسید

نظرات