غزل شماره ۲۸۶: نقش لب تو از شکر و پسته بسته‌اند

نوشته اوحدی در دیوان اشعار اوحدی فصل غزلیات

نقش لب تو از شکر و پسته بسته‌اند

زلف و رخت ز نسترن و لاله رسته‌اند


چشمان ناتوان تو، از بس خمار و خواب

گویی که از شکار رسیده‌اند و خسته‌اند


دل چون بدید موی میان تو در کمر

گفت: این دروغ بین که بر آن راست بسته‌اند


سر در نیاورند ز اغلال در سعیر

آنها که از سلاسل زلف تو جسته‌اند


در حلقه‌ای که عشق رخت نیست فارغند

در رسته‌ای که راه غمت نیست رسته‌اند


روزی به پای خویش بیا و نگاه کن

دلهای ما، که چون سر زلفت شکسته‌اند


چون اوحدی به بوی وصال تو عالمی

در خاک و خون ز خفت و خواری نشسته‌اند


نظر خود را بنویسید

نظرات