غزل شماره ۳۵۲: در عشق اگر زبان تو با دل یکی شود

نوشته اوحدی در دیوان اشعار اوحدی فصل غزلیات

در عشق اگر زبان تو با دل یکی شود

راه ترا هزار و دو منزل یکی شود


زین آب و گل گذر کن و مشنو که: در وجود

آن کو گل آفریند با گل یکی شود


یک اصل حاصل آید و آن اصل نام او

روزی که اصل و فرع مسایل یکی شود


جز در طریق عشق ندیدم که: هیچ وقت

مقتول با ارادت قاتل یکی شود


آنکش گشاده شد نظری بر جمال حق

مشنو که: با مزخرف باطل یکی شود


گر صد هزار نقش بداری مقابلش

با او مگر حقیقت قابل یکی شود


راه ار برد به حلقهٔ ابداعیان دلت

پست و بلند و خارج و داخل یکی شود


بسیار شد عجایب این بحر و چون ز موج

کشتی بر آوریم به ساحل یکی شود


زین لا و لم به عالم توحید راه تو

وقتی بری، که سامع و قایل یکی شود


تا در میان حدیث من و اوحدی بود

این داوری دو باشد و مشکل یکی شود


نظر خود را بنویسید

نظرات