غزل شماره ۴۱۶: گلت بنده گردید و شمشاد نیز

نوشته اوحدی در دیوان اشعار اوحدی فصل غزلیات

گلت بنده گردید و شمشاد نیز

غلام تو شد سرو آزاد نیز


که صد رحمت ایزدی بر رخت

هزار آفرین بر لبت باد نیز


ز مهر تو بگریست چشمم به خون

ز عشقت به نالم به فریاد نیز


چو دیدی که چشم تو آبم ببرد

کنون می‌دهی زلف را باد نیز


نباشد ترا بعد ازین برگ من

که بیخم بکندی و بنیاد نیز


به لطف و نوازش بده داد ما

که جور تو دیدیم و بیداد نیز


نه مثل تو آمد ز پشت پدر

نه مانندت از مادری زاد نیز


پریر از لبت بوسه‌ای خواستیم

نداد آن و دشنامها داد نیز


نبود اوحدی را توقع ز تو

که او را کنی در جهان یاد نیز


نظر خود را بنویسید

نظرات