غزل شماره ۵۶۲: نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم

نوشته اوحدی در دیوان اشعار اوحدی فصل غزلیات

نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم

طویلهٔ گهر اندر کنار خویش کنم


مرا ز خاک درش شرمسار باید بود

اگر نظر به تن خاکسار خویش کنم


حساب من چه کند یار؟ آن چنان بهتر

که او شمار خود و من شمار خویش کنم


رقیب اگر چه بر آن در ملازمست ولی

سگ استخوان خورد و من شکار خویش کنم


چو نیست جای ملامت، بهل، که مدعیان

فغان کنند و من آهسته کار خویش کنم


گرم نهی چو کله تیغ تیز بر تارک

گمان مبر تو که: من ترک یار خویش کنم


مرا ز دوست خویش اعتماد آنم نیست

که پنجه با سر و دست نگار خویش کنم


چو اوحدی سخن از لعل آن صنم راند

هزار دامن گوهر نثار خویش کنم


نظر خود را بنویسید

نظرات