غزل شماره ۶۴۸: ای مکان تو از مکان بیرون

نوشته اوحدی در دیوان اشعار اوحدی فصل غزلیات

ای مکان تو از مکان بیرون

سر امرت ز کن فکان بیرون


در وجودی و از وجود به در

در جهانی و از جهان بیرون


آسمان و زمین تو داری، تو

از زمین وز آسمان بیرون


فتنه‌ای در میان فگنده ز عشق

خویشتن رفته از میان بیرون


ساعتی نیستی ز دل خالی

نفسی نیستی ز جان بیرون


آن و اینت به فکر چون یابند؟

ای تو از فکر این و آن بیرون


بنشینی و از نشستن خود

بینشانی و از نشان بیرون


آخر و اولی و بودن تو

ز آخر و اول زمان بیرون


چون دل اوحدی زبون تو شد

این سخن رفتش از زبان بیرون


نظر خود را بنویسید

نظرات