غزل شماره ۷۹۲: شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری

نوشته اوحدی در دیوان اشعار اوحدی فصل غزلیات

شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری

رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری


قدم بالای چون سرو تو خم کردست و این مشکل

که بالای تو گر گوید: نکردم، راست پنداری


دمی نزدیک مهجوران نیایی هیچ و ننشینی

طریق دلنوازی از جهان برخاست پنداری


دلت سختست و مژگان تیر، در کار من مسکین

بدان نسبت که مژگان خار و دل برجاست پنداری


خطا زلفت کند، آخر دلم را در گنه آری

جنایت خود کنی و آنگاه جرم از ماست پنداری


ز هجر عنبر زلف و فراق درد دندانت

دو چشم اوحدی هر شب یکی دریاست پنداری


نظر خود را بنویسید

نظرات