غزل شماره ۸۳۱: نزدیک یار اگر نه چنین خوار و خردمی

نوشته اوحدی در دیوان اشعار اوحدی فصل غزلیات

نزدیک یار اگر نه چنین خوار و خردمی

در هجرش این مذلت و خواری نبردمی


بی‌او ز جان ملول شدم، کو خیال او؟

تا جان خود به دست خیالش سپردمی


از باد صبح‌گاه درین تنگنای هجر

گر بوی او به من نرسیدی به مردمی


کو آن توان و توش؟ کزین خاکدان غم

خود را به آستان در دوست بردمی


صافی کجا شدی دلم از دردی جهان؟

گر من نه در حمایت این صاف و دردمی


اندر شمار دیدن او نام من کجاست؟

تا بعضی از جنایت او برشمردمی


گر نقش روی خود ننهفتی ز چشم من

من نام اوحدی ز ورق بر ستردمی


نظر خود را بنویسید

نظرات