غزل شماره ۸۸۲: زهی! حسن ترا گل خاک کویی

نوشته اوحدی در دیوان اشعار اوحدی فصل غزلیات

زهی! حسن ترا گل خاک کویی

نسیم عنبر از زلف تو بویی


رخت بر سوسن و گل طعنه‌ها زد

که بود این ده زبانی، آن دو رویی


نیامد در خم چوگان خوبی

به از سیب زنخدان تو گویی


سر زلفت ز بهر غارت دل

پریشانست هر تاری به سویی


شدی جویای بالای تو گر سرو

توانستی که بگذشتی ز جویی


ز زلفت حلقه‌ای جستم، ندادی

چه سختی می‌کنی با من به مویی؟


دل سخت تو چون دید اوحدی گفت:

بدین سنگم بباید زد سبویی


نظر خود را بنویسید

نظرات