بخش ۲۶ - حکایت: گدایی گشت با شهزاده‌ای جفت - بدان جرمش چو میکشتند، میگفت

نوشته اوحدی در منطق‌العشاق اوحدی فصل اشعار منطق العشاق اوحدی

گدایی گشت با شهزاده‌ای جفت

بدان جرمش چو میکشتند، میگفت


به دست خود سزای خویش دیدم

که: پا پیش از گلیم خود کشیدم


هر آن مفلس که باشد طالب گنج

تحمل بایدش کردن بسی رنج


سزای خویش باید یار جستن

به قدر قوت خود بار جستن


چوحسن و پادشاهی یار باشند

طلب‌گاران مفلس خوار باشند


گدا، آن به، که سلطان را نداند

ولیکن عاشق این معنی چه داند؟


بر عاشق چه سلطان و چه درویش؟

تو عاشق باش و از سلطان میندیش


نظر خود را بنویسید

نظرات