شمارهٔ ۱۶۰: آشنای تو ز بیگانه و خویشش چه خبر

نوشته خواجوی کرمانی در بدایع الجمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل شوقیات

آشنای تو ز بیگانه و خویشش چه خبر

و آنک قربان رهت گشت ز کیشش چه خبر


هدف ناوک چشم تو ز تیغش چه زیان

تشنه ی چشمه ی نوش تو ز نیشش چه خبر


هر کرا شیر ز پیش آید و شمشیر از پس

چون بود کشته ی عشق از پس و پیشش چه خبر


گرچه هر دم بودم صبر کم و حسرت بیش

مست پیمانه مهر از کم و بیشش چه خبر


اگر از خویش نباشد خبرم نیست غریب

در جهان هر که غریبست ز خویشش چه خبر


از دل ریشم اگر بی خبری معذوری

کانک مجروح نگشتست ز ریشش چه خبر


تو چنین غافل و جان داده جهانی ز غمت

گرچه قصاب ز جاندادن میشش چه خبر


چه دهد شرح غمت در شب حیرت خواجو

شمع دلسوخته از آتش خویشش چه خبر


نظر خود را بنویسید

نظرات