شمارهٔ ۲۴۴: بوقت صبح ندانم چه شد که مرغ چمن

نوشته خواجوی کرمانی در بدایع الجمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل شوقیات

بوقت صبح ندانم چه شد که مرغ چمن

هزار ناله ی شبگیر برکشید چو من


مگر چو باد صبا مژده ی بهار آورد

بباد داد دل خسته در هوای سمن


در آن نفس که برآید نسیم گلشن شوق

رسد ببلبل یثرب دم اویس قرن


میان یوسف و یعقوب گر حجاب بود

معینست که نبود برون ز پیراهن


ز روی خوب تو دوری نمی توانم جست

اگر چنانک شوم فتنه هر بوجه حسن


ز خوابگاه عدم چون بحشر برخیزم

روایح غم عشق تو آیدم ز کفن


کند بگرد درت مرغ جان من پرواز

چنانک بلبل سرمست در هوای چمن


ز سوز سینه چو یک نکته بر زبان آرم

زند زبانه چو شمع آتش دلم ز دهن


چو نور روی تو پرتو بر آسمان فکند

چراغ خلوت روحانیون شود روشن


میان جان من و چین جعد مشکینت

تعلّقیست حقیقی بحکم حب وطن


حدیث زلف تو می گفت تیره شب خواجو

برآمد از نفس او نسیم مشک ختن


نظر خود را بنویسید

نظرات