شمارهٔ ۱۵ - وله: شبی ز درد شکم بیخبر بیفتادم

نوشته خواجوی کرمانی در صنایع الکمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل المطائبات و المقطعات

شبی ز درد شکم بیخبر بیفتادم

چنانک جامه ی جان چاک می زدم ز الم


چو آفتاب بر آمد شدم بنزد طبیب

که بهر ریش درونم بیان کند مرهم


طبیب گفت که خود را بهر طریق که هست

مجال ده بجانب خدایگان عجم


ز خوان او اگرت لقمه ئی بدست آید

بخور که نیست دوائی جز آن به درد شکم


نظر خود را بنویسید

نظرات