شمارهٔ ۲۲ - فی الاستیهاب و طلب الجایزه: زهی رفیع جنابی که چون بیوت عناکب

نوشته خواجوی کرمانی در صنایع الکمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل المطائبات و المقطعات

زهی رفیع جنابی که چون بیوت عناکب

سپهر بر در ایوان رفعت تو تنیدست


هیاکل ملکی صورت و وجود تو معنی

معاقد فلکی قفل و خاطر تو کلیدست


از آن محیط بنزد تو آب روی ندارد

که قطره ئیست که از ابر بخشش تو چکیدست


برین حدیقه ی خضرا گل شقایق شرقی

شکوفه ئیست که از باغ دولت تو دمیدست


همای روح که دارد و رای سدره نشین

کبوتریست که از برج همّت تو پریدست


بصد هزار قران در کمال فضل و معانی

فلک نظیر تو با صدر هزار دیده ندیدست


چرا بلرزه در افتاده است بحر در فشان

اگر حدیث دل و دست معطیت نشنیدست


جهان مطاوع حکم تو باد و دهر متابع

که او کزین جهان شد که خدمت تو گزیدست


دوام عمر تو چندانکه بهر بنده نوشتی

بقای خصم تو چندین کزان ببنده رسیدست


نظر خود را بنویسید

نظرات