شمارهٔ ۵۸: از روضه ی نعیم جمالش روایتیست

نوشته خواجوی کرمانی در صنایع الکمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل غزلیات بخش حضریات

از روضه ی نعیم جمالش روایتیست

و آشوب چین زلف تو در هر ولایتیست


گویند بر رخ تو جنایت بُود نظر

لیکن نظر بغیر تو کردن جنایتیست


فرهاد را چو از لب شیرین گزیر نیست

در گوش او ملامت دشمن حکایتیست


گفتم که چیست آن خط مشکین بر آفتاب

گفتا بسان روی من از حسن آیتیست


ارباب عقل گرچه نظر نهی کرده اند

لیکن ز جان صبور شد تا بغایتیست


آمد کنون بدایت عمرم بمنتها

لیکن گمان مبر که غمش را نهایتیست


گفتم مرا بکشت غمت گفت زینهار

خواجو خموش باش که این خود عنایتیست


در تنگنای حبس جدائی توقعم

از آستان حضرتعالی حمایتیست


نظر خود را بنویسید

نظرات