شمارهٔ ۲۲۳: مستم زدو چشم نیمه مستش

نوشته خواجوی کرمانی در صنایع الکمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل غزلیات بخش حضریات

مستم زدو چشم نیمه مستش

وز پای در آمدم ز دستش


گفتم بنشین و فتنه بنشان

برخاست قیامت از نشستش


آنرا که دلی بدست نارد

دادیم عنان دل بدستش


جان تشنه ی لعل آبدارش

دل بسته ی زلف پرشکستش


هستم بگمان که هست یا نیست

آن درج عقیق نیست هستش


در عین خمار چند باشیم

چون مردم چشم می پرستش


یاران ز می شبانه مستند

خواجو زدو چشم نیمه مستش


نظر خود را بنویسید

نظرات