شمارهٔ ۲۲۶: ترک خنجرکش لشکر شکن ترلک پوش

نوشته خواجوی کرمانی در صنایع الکمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل غزلیات بخش حضریات

ترک خنجرکش لشکر شکن ترلک پوش

بُت خورشید بناگوش و مه دُردی نوش


غمزه اش قرچی و یاقوت خموشش جاندار

ابرویش حاجب و هندوی سیاهش چاوش


عنبرش خادم آن سنبل هندوی دراز

لؤلؤاش بنده ی آن حقه ی یاقوت خموش


شبه اش غالیه آسا و شبش غالیه سا

عنبرش غالیه بوی و قمرش غالیه پوش


مغلی قندز چنبر صفتش قلب شکن

حبشی کاکل عنبر شکنش مشک فروش


کج نهاده کله از مستی و بگشوده قبا

جام می بر کف و مرغول مسلسل بر دوش


ریخته ز آب دو چشمم می گلگون در جام

کرده از گفته ی من لؤلؤء لالا در گوش


بسته بر کوه کمرکش کمر از مشکین موی

بشکر خنده شکر ریخته از چشمه ی نوش


از در خیمه برون آمد و ساغر پُر کرد

کاین به رویِ منِ مه رویِ پریچهره بنوش


چون بنوشیدم از آن باده ی نوشین قدحی

لعل شکّرشکنش بانگ برآورد که نوش


گفتم ای خسرو خوبان ختا خواجو را

ترکتاز نظرت بُرد بیغما دل و هوش


شحنه ی غمزه ی زوبین شکنش گفت که هی

برو ای بیهده گوی این چه خروشست خموش


نظر خود را بنویسید

نظرات