شمارهٔ ۲۸۹: جان بده یا دگر اندیشه ی جانانه مکن

نوشته خواجوی کرمانی در صنایع الکمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل غزلیات بخش حضریات

جان بده یا دگر اندیشه ی جانانه مکن

دام را بنگر ازین پس طلب دانه مکن


بسته ئی با می و پیمانه ز مستی پیمان

ترک پیمان کن و جان در سر پیمانه مکن


حرمت خویش نگهدار و مکن قصد حرم

ور شدی صید حرم روی بدین خانه مکن


اگرت دست دهد صحبت بیگانه و خویش

خویش را دستخوش مردم بیگانه مکن


گنج بردار و از این منزل ویران بگذر

ور مسیحا نفسی چون خر و ویرانه مکن؟


گر نداری سر آنک از سر جان درگذری

چشم در نرگس مستانه ی ترکانه مکن


تو هم ای ترک ختا ترک جفا گیر و مرا

صید آن کاکل شوریده ی جانانه مکن


ما چو روی از دو جهان در غم عشقت کردیم

هر دم از مجلس ما روی بکاشانه مکن


حلقه ی سلسله ی طرّه میفکن در پای

دل سودازدگان مشکن و دیوانه مکن


رخ میارای و قرار از دل مشتاق مبر

شمع مفروز و ستم بر دل پروانه مکن


گر نخواهی که کنی مشک فشانی خواجو

پیش گیسوی عروسان سخن شانه مکن


نظر خود را بنویسید

نظرات