شمارهٔ ۳۰۷: صبحست ساقیا می چون آفتاب کو

نوشته خواجوی کرمانی در صنایع الکمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل غزلیات بخش حضریات

صبحست ساقیا می چون آفتاب کو

خاتون آب جامه ی آتش نقاب کو


چون لعل آبدار ز چشمم نمی رود

از جام لعل فام عقیق مذاب کو


درمانده ایم با دل غمخواره می کجاست

در آتشیم با جگر تشنه آب کو


اکنون که مرغ پرده ی نوروز می زند

ای ماه پرده ساز خروش رباب کو


دردیکشان کوی خرابات عشق را

بیرون ز گوشه ی جگر آخر کباب کو


گفتم چو بخت خویش مگر بینمت بخواب

لیکن ز چشم مست تو پروای خواب کو


خواجو که یک نفس نشدی خالی از قدح

مخمور تا بچیند نشیند شراب کو


نظر خود را بنویسید

نظرات