شمارهٔ ۳۲۶: شبست و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی

نوشته خواجوی کرمانی در صنایع الکمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل غزلیات بخش حضریات

شبست و خلوت و مهتاب و ساغر ای بت ساقی

بریز خون صراحی بیار باده ی باقی


خوشا بوقت سحر بر سماع بلبل شب خیز

شراب راوقی از دست لعبتان رواقی


تو خضر وقتی و شب ظلمتست در قدح آویز

که باده آب حیاتست خاصه از لب ساقی


نوای نغمه ی عشاق از اصفهان چه خوش آید

مرا که میل عراقست و شاهدان عراقی


دوای درد جدائی کجا بصبر توان کرد

بیار شربت وصل ار طبیب درد فراقی


مقیم طاق دو ابروی تست مردم چشمم

و گرچه جفت غمم بیتو در زمانه تو طاقی


کجا بگرد سمندت رسد پیاده ی مسکین

بدین صفت که تو گردون خرام برق براقی


تو آفتاب بلندی ولی زوال نداری

تو ماه مهرفروزی ولی بری ز محاقی


تو خون خواجو اگر می خوری غریب نباشد

که از نتیجه ی خونخوارگان جنگ براقی


نظر خود را بنویسید

نظرات