شمارهٔ ۸۴: اسیر قید محبّت ز جان نیندیشد

نوشته خواجوی کرمانی در صنایع الکمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل غزلیات بخش سفریات

اسیر قید محبّت ز جان نیندیشد

قتیل ضربت عشق از سنان نیندیشد


غریق بحر مودّت ز سیل نگریزد

حریق آتش مهر از دخان نیندیشد


شکار دانه ی هستی ز دام سر نکشد

مقیم خانه ی رندی ز خان نیندیشد


ز های و هوی رقیبان چه غم که شبرو عشق

ز های و هوی سگ پاسبان نیندیشد


گرم تو صید شوی گو حسود جان می ده

که گرگ چون برّه برد از شبان نیندیشد


چو گل نقاب برافکند بلبل سحری

فغان بر آرد و از باغبان نیندیشد


ز نوک ناوک چشمت چه غم که در صف عشق

کسی سپه شکند کو ز جان نیندیشد


ترا که غارت دل می کنی چه غم ز کسی

که هر که ره زند از کاروان نیندیشد


کرا بجان جهان دسترس بود هیهات

مگر کسی که ز جان و جهان نیندیشد


نسیم باد صبا چون بگل درآویزد

ز شور بلبل فریاد خوان نیندیشد


چه سست مهر طبیبی که درد خواجو را

دوا تواند و زان ناتوان نیندیشد


نظر خود را بنویسید

نظرات