شمارهٔ ۱۴۱: تشنه ی غنچه ی سیراب ترا آب چه سود

نوشته خواجوی کرمانی در صنایع الکمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل غزلیات بخش سفریات

تشنه ی غنچه ی سیراب ترا آب چه سود

مرده ی نرگس پر خواب ترا خواب چه سود


جان شیرین چو بتلخی بلب آرد فرهاد

گر چشانندش از آن پس شکر ناب چه سود


چون توئی نور دل دیده ی صاحب نظران

شمع بی روی تو در مجلس اصحاب چه سود


منکه بی خاک سر کوی تو نتوانم خفت

بستر خواب من از قاقم و سنجاب چه سود


کام جانم ز لب این لحظه برآور ورنی

تشنه در بادیه چون خاک شود آب چه سود


دمبدم مردمک دیده دهد جلاّبم

دل چو خون گشت کنون شربت عنّاب چه سود


همچو چشمت چو ز مستی نفسی خالی نیست

زاهد صومعه را گوشه ی محراب چه سود


بی فروغ رخ زیبای تو در زلف سیاه

در شب تیره مرا پرتو مهتاب چه سود


چون بخنجر ز درت باز نگردد خواجو

اینهمه جور جفا باوی ازین باب چه سود


نظر خود را بنویسید

نظرات