شمارهٔ ۱۹۳: دلداده‌ایم وز پی دلدار می‌رویم

نوشته خواجوی کرمانی در صنایع الکمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل غزلیات بخش سفریات

دلداده‌ایم وز پی دلدار می‌رویم

با خون دیده و دل افگار می‌رویم


یاران به همتی مدد حال ما شوید

کز این دیار بی‌دل و بی‌یار می‌رویم


ما را به حال خود بگذارید و بگذرید

کز جورِ یار و غصّهٔ اغیار می‌رویم


گو پیر خانقاه بدان حال ما که ما

از خانقه به خانهٔ خمّار می‌رویم


منصوروار اگر ز اناالحق زدیم دم

این دم نگر که چون به سرِ دار می‌رویم


تا چشمِ می‌ْپرست تو بیمار خفته است

هر لحظه‌ای به پرسشِ بیمار می‌رویم


آزار می‌نمایی و بیزار می‌شوی

دریاب کز برِ تو به بازار می‌رویم


نی زر به دست مانده و نی زور در بدن

زاری‌کنان ز خاکِ درت زار می‌رویم


با چشم دُر نثار به اردوی ایلخان

مشنو که بهر اجری و ادرار می‌رویم


گفتی که هست چارهٔ بیچارگان سفر

چون چاره رفتن است به‌ناچار می‌رویم


خواجو چو یار وعدهٔ دیدار داده است

ما بر امید وعدهٔ دیدار می‌رویم


نظر خود را بنویسید

نظرات