شمارهٔ ۲۳۸: دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه

نوشته خواجوی کرمانی در صنایع الکمال دیوان اشعار خواجوی کرمانی فصل غزلیات بخش سفریات

دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه

می رفت بسر وقت حریفان شبانه


بر لاله زنیلش اثر داغ صبوحی

بر ماه ز مشکش گره جعد مغانه


یاقوت بمی شسته و آراسته خورشید

مرغول گره کرده و کاکل زده شانه


زلف سیهش را در شوریده گرفتار

تیر مژه اش را جگر خسته نشانه


بگشوده نظر خلق جهانی ز کناره

بر بوده میانش دل خلقی ز میانه


من کرده دل صدر نشین را سوی بحرین

با قافله ی خون ز ره دیده روانه


جامی می دوشینه بمن داد و مرا گفت

خوش باش زمانی و مکن یاد زمانه


دوران همه در دست و تو در حسرت درمان

عالم همه دامست و تو در فکرت دانه


حیفست تو در بادیه و ز بیم حرامی

بی وصل حرم مرده و حج بر در خانه


خواجو سخن از کعبه و بتخانه چه گوئی

خاموش که این جمله فسونست و فسانه


رو عارف خود باش که در عالم معنی

مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه


نظر خود را بنویسید

نظرات