بخش ۲۸ - حکایت: فخرالدوله برادر پناخسرو آنگاه که بگریخت و بنشابور ...

نوشته خیام در نوروزنامه منتسبت به خیام فصل نوروزنامه منتسبت به خیام

فخرالدوله برادر پناخسرو آنگاه که بگریخت و بنشابور آمد صاحب زبان بر وی دراز کرد، و بنامها وی را نکوهید و عاقش خواند، وی فصلی نبشت و بصاحب فرستاد، و گفت ترا شمشیر و مرا قلم فانظر ایهما اقوی، صاحب در جواب نبشت السیف اقوی و القلم اعلی فانظر ایهما اکفی، فخرالدوله آن رقعه را بر شمس المعالی عرضه کرد قابوس وشگیر زیر آن نبشت قدافلح من تزکی و قد خاب من کذب و تولی .


نظر خود را بنویسید

نظرات