شمارهٔ ۱۳۹: غرض از چاشنی عشق توام درد و غم است

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

غرض از چاشنی عشق توام درد و غم است

ورنه زیر فلک اسباب تنعم چه کم است


هست بر مایده حسن بسی نعمت و ناز

قوت عاشق ز میان همه رنج و الم است


می زیم شاد دمی با تو دمی با یادت

حاصل عمر گرانمایه همین یک دو دم است


وعده لطف و کرم را مکن ای دوست خلاف

کز کریمان نسزد آنچه خلاف کرم است


قد من گر ز غم عشق تو خم شد چه عجب

بار عشق است کزان قامت افلاک خم است


پاکبازان همه در میکده محرم گشتند

غیر جامی که به تقوی و ورع متهم است


خوش بود دولت وصل تو چه بسیار و چه کم

سلطنت گر همه یک لحظه بود مغتنم است


نظر خود را بنویسید

نظرات