شمارهٔ ۲۱۵: دل رخت را ز روشنی مه گفت

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

دل رخت را ز روشنی مه گفت

سخنی روشن و موجه گفت


هر که دریافت نکته دهنت

عقلش از سر غیب آگه گفت


پیش قد بلند تو طوبی

سخن سدره گفت و کوته گفت


گوشه ابروی تو را شب عید

هر که دید الهلال والله گفت


وعده یک بوسه بود و ده دشنام

لبت آن یک نداد وین ده گفت


نیست مشتاق کعبه صوفی شهر

سخن کعبه گر نه در ره گفت


دوش جامی حدیث زلف و رخت

ز اول شام تا سحرگه گفت


نظر خود را بنویسید

نظرات