شمارهٔ ۲۸۱: خرم دل آنها که به میخانه نشستند

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

خرم دل آنها که به میخانه نشستند

وز وسوسه خانقه و مدرسه رستند


چون پرده ما جامه تقوی بدریدند

چون توبه ما خامه فتوی بشکستند


غم یار و بلا مونس و اندوه ندیم است

ای دل تو کجایی که حریفان همه هستند


بر بتکده بگذر گره زلف گشاده

تا روی تو بینند و دگر بت نپرستند


مستان چه عجب گر به زمین جرعه فشانند

خون دل ما جرعه و چشمان تو مستند


پیش تو چه گویم سخن سدره و طوبی

بخرام که با قد بلندت همه پستند


جامی حرم کعبه مقام همه کس نیست

این بس که در دیر به روی تو نبستند


نظر خود را بنویسید

نظرات