شمارهٔ ۲۹۰: وه که آن ترک پری پیکر مرا دیوانه کرد

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

وه که آن ترک پری پیکر مرا دیوانه کرد

آشنا ناگشته از عقل و خرد بیگانه کرد


هر مسلمانی که شکل آن بت بدکیش دید

پشت بر محراب و مسجد روی بر بتخانه کرد


آن که هر جا قصه لیلی و مجنون خواندی

چون شنید احوال ما را ترک آن افسانه کرد


این همه مستی و بیهوشی نه حد باده بود

با حریفان هر چه کرد آن نرگس مستانه کرد


عشق گنج آمد دل بی خان و مان ویرانه ای

آن چنان گنجی کجا منزل درین ویرانه کرد


جان ز شوق عارض و خالش فرود آمد به تن

مرغ را مایل به پستی ذوق آب و دانه کرد


جامیا با دردی درد بلا می باش خوش

چون تو را ساقی عشق این باده در پیمانه کرد


نظر خود را بنویسید

نظرات