شمارهٔ ۴۲۹: شبم چون دل ز تاب تب بسوزد

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

شبم چون دل ز تاب تب بسوزد

ز آهم بر فلک کوکب بسوزد


چنان از سوز دل شد قالبم گرم

که ترسم جامه از قالب بسوزد


لبت هست آتشین لعلی که هرگاه

خیال بوسه بندم لب بسوزد


به روز هجر ازان سوزم که باشد

چراغ از بهر آن تا شب بسوزد


ببر خاکسترم از راهش ای باد

مبادش زان سم مرکب بسوزد


رقیب خام هست از پختگی دور

ز یارب های من یا رب بسوزد


چو بر جامی شود سوز تو غالب

متاع هستیش اغلب بسوزد


نظر خود را بنویسید

نظرات