شمارهٔ ۵۱۸: حدیث ماه رخت شد تمام در مطلع

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

حدیث ماه رخت شد تمام در مطلع

کشیده قصه زلفت دراز تا مقطع


به وصف روی تو یک بیت اگر به هم بندم

شود گشاده ز رحمت دری به هر مصرع


مرا بس اینکه شوم منتفع ز مشرب عشق

فقیه مدرسه و کسب علم لاینفع


مبین به چشم حقارت که پیر دهقان گفت

نرست شاخ گیاهی عبث درین مزرع


مرا ز پیش برافکن چو قصد جلوه کنی

که نیست روی تو را جز وجود من برقع


گرفت ربع و دمن سیل تا به کی گریم

علی لوامع برق من الحمی یلمع


به کنج میکده خمها زده ست صف جامی

بخواه معنی جمعیتی ازین مجمع


نظر خود را بنویسید

نظرات