شمارهٔ ۶۴۷: زهی قدت نهال گلشن چشم
نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب
زهی قدت نهال گلشن چشم
مه رویت چراغ روشن چشم
خراب آباد دل مردم نشین نیست
فرود آی ای پری در مسکن چشم
ز خون دل چنان پر شد درونم
که می ریزد برون از روزن چشم
ز کویت هر خس و خاری که چینم
نشانم چون مژه پیرامن چشم
ز گریه تا به گردن غرق خونم
چو میرم خون من در گردن چشم
به یک غمزه کنی صد شیردل را
شکار آهوی شیرافکن چشم
چو گردد درفشان لعل تو جامی
ز لعل در کند پر دامن چشم