شمارهٔ ۷۸۳: ز نعل مرکب تو بر زمین نشان دیدن

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

ز نعل مرکب تو بر زمین نشان دیدن

خجسته تر که مه نو بر آسمان دیدن


به شب مهی و به روز آفتاب چهره مپوش

که جز به روی تو مشکل بود جهان دیدن


خوش است دل به ملاقات رهروان درت

چه چیز گمشده را به ز کاروان دیدن


ز بس که سینه به ناخن همی کنم ز غمت

توان ز چاک گریبانم استخوان دیدن


به جست و جوی میانش کمر مبند ای دل

که جز خیال محال است ازان میان دیدن


شدم ز دست چو آن مه عنان کشیده رسید

که راست طاقت آن دست و آن عنان دیدن


چنان ز شوق تو جامی گداخت کز دل او

چو می ز جام خیال لبت توان دیدن


نظر خود را بنویسید

نظرات