شمارهٔ ۷۹۲: مگر وزید نسیمی ز سرو سیمبر من

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

مگر وزید نسیمی ز سرو سیمبر من

که باز شعله برآورد آتش جگر من


خجسته باد طلوع تو ای سهیل یمانی

که روز گشت به اقبال طلعتت سحر من


لبم ز سوز نفس سوخت دیده از تف گریه

بسوخت آتش عشق تو جمله خشک و تر من


به گریه گفتم ازین در مرا مران به سر خود

به خنده گفت بر این در میا دگر به سر من


ز دیدن تو که محروم مانده ام نه ز دوری ست

که چون پری ز لطافت نهانی از نظر من


ز اشک و چهره به راه تو سیم و زر بکشیدم

که خاک راه تو بهتر ز وجه سیم و زر من


مکن به علم نظر عیب من که در دل جامی

جز این صفت نبود شیوه دگر هنر من


نظر خود را بنویسید

نظرات