شمارهٔ ۹۱۲: ز شیخ چله نشین دور باش و چله وی

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

ز شیخ چله نشین دور باش و چله وی

که هست چله وی سردتر ز چله دی


سلوک وادی خون خوار فقر چون آید

ز لاشه ای که بود پیش اهل دل لاشی


نشان چه می دهد از شاه بارگاه قدم

نکرده یک قدم از شاهراه امکان طی


خیال بین تو که سودای رهبری دارد

ز رهروان طریقت نه پای دیده نه پی


مجوی حالت مستان ز بانگ هی هی او

که مرغ انس هوا می کند ازان هی هی


ز خود نکرده سفر یک دو گام اما هست

معارفش یکی از روم و دیگری از ری


به شیخ شهر ندارد ارادتی جامی

مرید عشوه ساقی ست او و نشئه می


نظر خود را بنویسید

نظرات