شمارهٔ ۹۱۷: وای من وای من ز عشق تو وای

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

وای من وای من ز عشق تو وای

من جوی الحب من یحن سوای


شد شب تار روز منتظران

همچو مه یک شبی به بام برآی


جان درآمد به محمل تو روان

چو برآمد ز دور بانگ درای


تا به پایم خلید خار رهت

می برد دیده رشکم از کف پای


شد پر از خون دل چو خانه چشم

خانه من ز چشم خون پالای


جانم از گریه های تلخ بسوخت

لب شیرین به خنده ای بگشای


جای جامی حریم کوی وفاست

به جفای تو کی رود از جای


نظر خود را بنویسید

نظرات