شمارهٔ ۹۲۳: به شهر نیکوان مسکین غریبی

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

به شهر نیکوان مسکین غریبی

که جز خون خوردنش نبود نصیبی


عجب بیماریی دارم ز عشقت

که عاجز شد ز درمان هر طبیبی


چو من عاشق بسی یابی ولیکن

نیابم چون تو در عالم حبیبی


ز کویت رخ نتابم گرچه بینم

به کف تیغ جفا هر سو رقیبی


نیفتد نوبهار خوبیت را

خوش الحان تر ز جامی عندلیبی


نظر خود را بنویسید

نظرات